چهارشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۷

آینده معماری-وضعیت ششم

ضیافت هفتم- به میزبانی نینا شاهرخی

صحبت از معماري آينده يا آينده معماري-عليرغم تفاوتشان -به ناگزير تعريفي از مفهوم زمان را مي طلبد. اما زمان چه تعريفي دارد؟ سه تعريف مختلف از زمان به عنوان مفهومي ادراكي ارائه شده است. پيش از مدرن مدرن و پسا مدرن

زمان جهان پيش از مدرن زمان گردشي ازلی و گذشته گرا بود حال آنکه زمان مدرن خطی مادی و آينده گرا است و زمان پست مدرن چند خطي زودگذر و و حال محور است. تحت تاثير فيزيك نيوتوني و استعاره "ساعت كيهان" زمان نقشي محوري در پرو‍ژه مدرنيته پيدا كرد. "وقت طلا است" ضرب المثل زندگي هرروزه شد و سمبولي براي كالا شدگي نيروي كار انساني. )کیا تهرانیان, 1995)

در جهان پيش از مدرن زمان بواسطه چرخه هاي طبيعت –فصول- تولد-زوال-مرگ و تجديد حيات درك مي شد. در جهان مدرن اين ديدگاه جايش را به اداركي خطي مي دهد كه پیشرفتی دائمی از هستي را از ساده ترين آمیب ها تا پيچيده ترين ارگانيزم ها – از ساده ترين ساختار جوامع بدوي تا پيچيدگي هاي جهان صنعتی مدرن را در بر مي گيرد.

دیدگاه پست مدرن با برداشتي چند خطي از زمان چارچوب خطي زمان مدرن را در هم مي شكند. ديگر ما با يك زمان سر و كار نداريم بلكه با لايه هاي مختلفی از زمان – زمان اسطوره اي – زمان تاریخی –زمان خیال – زمان شخصی و مسافرت زمان سر و كار داريم. در رويكرد پست مدرن نه زمان گذشته وجود دارد و نه آینده . گذشته و آينده محصول اجتماعي حال اند. هر چند اين دسته بندي زمان با محوريت جهان مدرن (پيش و پس) كه خود زاده ذهنيتي مدرن است كمي كنايه آميز به نظر مي رسد.

با اين مقدمه مي توان چنين استدلال كرد كه تعريف آينده معماري بستگي به ادراك ما از مفهوم آينده ( و رابطه اش با حال و گذشته)‌ دارد كه خود تابع سه زماني است كه تعريف شد. در زمان-جهاني پست مدرن آينده معماري از گذشته و حال معماري جدا نيست. از اين روست كه آينده معماري نيز در اين زمان-جهان آبستن وضعيت حالش (يا گذشته اش؟) است. اگرمعماري امروز در احترام به محيط و طبيعت و منابع طبيعي در مانده است يكي از وضعيت هاي آينده معماري (در راستاي آنچه شيرازي به خوبي بر شمرده) معماري پايدار-سبز خواهد بود.

آنچه اما نباید از آن غافل شد تمایزی است که می توان بین آینده معماری هر بستر فرهنگی با آینده معماری به عنوان مفهومی جهانی در نظر گرفت. به نظر من آنچه امروز بر معماری ما می رود ( و آینده معماری مان نیزبه ناگزیر آبستن این شرایط خواهد بود) نوعی ناهماهنگی بین ساز و کارهای مادی معماری (تکنولوژی-مواد-ساخت ..) یا آنچه مدرنیزاسیون و مدرنیسم می توان نامید با پشتوانه های فکری-مفهومی یا (پست) مدرنیته است. از یکسو در گفتمان ها ی معماری امروز مان (هر چند به صورت غیر رسمی و تازه نزج گرفته ) حرکتی رو به جلو و بی تابانه در هضم و شرح و بسط وضعیت پسا مدرن و ایده های آیزنمن و و لیبسکیند و کولهاوس قابل رد یابی است حال آنکه در زمینه خلاقیت مواد و مصالح و ساخت (تکتونیک ؟) در دوران مدرن اولیه دست و پا می زنیم. نگاهی به نمای ساختمانهای امروز در شهرهایمان (اینجا) در مقایسه با این نماها شاهدی بر این مدعا است. این ناهمگنی عمل و نظر معماری امروزمان اما موضوعی است که شرح آن در این مجال نمی گنجد و در پستی دیگر باید به آن پرداخت.

پی نوشت

زین قدیمی قهوه خانه ، آن کهن آن راستگو نقال
بر بخار بی بخاران روی شیشه ی در،
با سر انگشتی که گرید ماضیش بر حال
حال او لرزد بر استقبال-
نقش بندد یادگار نفرت وخشمش :
نقشی از یک آدمک با پیکر سیال
از خوان هشتم و آدمک- اخوان ثالث




یکشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۷

مسابقه ارتفاع


حالا نوبت عربستان سعودی است که روی دوبی را کم کند.

این مقاله چارلز جنکز را هم ببینید

How big is bad?

Architectural Review, The, August, 2002 by Charles Jencks

Bigness, it seems, is one of the unavoidable characteristics of modern culture: the global market and ever-increasing populations seem to demand bigger and bigger buildings. Charles Jencks argues that bigness almost inevitably leads to boredom and anomie.

Norman Foster enjoys running a big firm of architects, and designing what might have been the biggest building in the world, the Millennium Tower for Japan. New York City has enjoyed five of the world's biggest skyscrapers: the Flatiron building, Woolworths, Chrysler, Empire State and WTC. Le Corbusier did not like the idea of political parties, but he did admire one meaning of the word Bolshevik 'bigness'. Rem Koolhaas has also made a virtue, and partial theory, from this concept and it is the rare architect who does not search for big commissions. 'Make no small plans', they whisper to themselves, recalling the Modernist injunction of Daniel Burnham as he devised the grand layout for Chicago by the lake

ادامه.

پی نوشت

نمی دانم چرا این پروژه ها من را یاد یک جمله ای در فیلم مومیایی پرویز پرستویی می اندازند!

یکشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۷

معماری موسیقی مكان است و موسیقی معماری زمان or is it?

سالها پیش در دانشگاه علم و صنعت حسام الدین سراج سخنرانی را در باب ارتباط معماری و موسیقی ارائه داد و تا جایی که خاطرم هست به رمزگشایی موسیقیایی از برخی بنا ها از جمله پل خواجو و میدان نقش جهان پرداخت. اینکه تا چه حد این ارتباطات قابل دفاع اند یا عینی ذهنی اند بحث دیگری است اما به هر حال ارتباط بین این دو هنر غیر قابل انکار است. این البته نباید معادل با کلی گویی هایی چون "معماری موسیقی مجسم" و یا بحثهای تکراری چون تناسبات و ربتم و توالی و ...قلمداد شود چرا که هر یک از این هنرها- موسیقی و معماری-ممکن است نمودهای مختلفی بسته به سبک و تلفیق و .. یا رنگ و بوی بومی و .. به خود بگیرند. از موسیقی باخ و بتهون گرفته تا موسیقی پست مدرن فیلیپ گلاس , از موسیقی اجتماعی رپ گرفته تا نواهای اودیسه ای ژان میشل ژار و ونجلیس.

حال اگر قرار باشد موسیقی بتهون و باخ نماینده کاخهای ورسای و کاتدرالهای میلان باشند و تقارن گام ماهور معادلی برای تقارن پل خواجو آنگاه تکلیف آلبوم اکسیژن میشل ژار , موسیقی تلفیقی محسن نامجو , موسیقی رپ فیفتی سنت یا هیپ هاپ خواننده فلسطینی آیرون شیخ , آلبوم دوال پینک فلوید ,خواننده فقید جیمز براون و کارهای گروه پرستز یا گوریلاز چه می شود؟

این بحث ارتباط فرمی موسیقی و معماری ( یا بهتر است بگوییم حال و هوا) خیلی هم بی ربط نیست. پیرمرد خوش قلبی در دانشکده اینجا هست به اسم Jeff Turnbull که حوزه مورد علاقه اش تاریخ معماری و بخصوص بررسی کارهای Walter Griffin است. جالب اینکه تنها موسیقی هم که هر بار که از کنار دفتر کارش رد می شوی می شنوی موسیقی کلاسیک باخ و بتهوون و ویوالدی است! فکر می کنید موسیقی مورد علاقه آیزنمن چه باشد.



سه‌شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۷

آشنایی با چند اصطلاح



TNCs
EEC
ASEAN
NAFTA
APEC

جهاني سازي (گلوبالايزيشن) كه با شعار اقتصاد آزاد وبه عنوان فصل جديدي در خدمت گسترش اقتصاد كاپيتاليستي كه در جستجوي مواد خام و کارگر ارزان قيمت و بازارهاي جديد بود شناخته شده در عين حال با مقاومت دو نيروي ديگر روبروست. ملي گرايي و منطقه گرايي. در عين حال كه شركتهاي فرا مليتيTNCs - (TransNational Corporations) به مدد ارتباطات و انتقال سريع اطلاعات با جابجايي سريع سرمايه كالا و اطلاعات سيطره خود را بر دوردست ترين نقاط جهان گسترانيده اند رفته رفته نوعي تمايل به ايجاد مناطق اقتصادي محلي تر نيز در حال رشد است. از جمله اين مناطق مي توان به كشورهاي اروپايي جنوب شرق آسيا آمريكاي لاتين و ... اشاره كرد. شبکه های اقتصادی منطقه اي نظير

the European union(اتحاديه اروپا), EEC

ASEAN (Association of South East Asian Nations),

NAFTA (the North American Free Trade Area)

APEC ( the Asia Pacific Economic Cooperation)و

هر يك نماينده يكي از اين ساختارهاي اقتصادي منطقه اي است.

گویا به تازگي كشورهاي عضو APEC يه توافقي در قبال صدور نوعي ويزاي شبيه شنگن کشورهای اتحادیه اروپا رسیه اند که رفت و آمد سرمایه گزاران ساکن هر یک از این کشورها را به سایرکشورهای عضو آپک تسهیل می کند. شايد زماني برسد كه كشورهاي خاورميانه از عراق و امارات گرفته تا دوبي و افغانستان و پاكستان و ايران و ديگر كشورهايي كه به نوعي ارتباط فرهنگيشان با ما غير قابل انكار است نظير تاجيكستان و تركمنستان و ... دست به ايجاد چنين اتحاديه ها و تشكل هاي اقتصادي بزنند. حتي اگر به توصيه جین جاكوبز هم گوش فرا دهیم كشورهاي در حال توسعه بهتر است با کشورهایی ارتباطات اقتصادي ايجاد كنند که شباهتهای بیشتری از نظر نیازها , فرصتهای شغلی و ثروت با هم دارند تا غولهاي اقتصادي چون آمريكا و آلمان و.. چون ارتباط با اينها معمولا میزبان ضعیف را همواره در قاعده هرم توسعه نگاه مي دارند.

Jacobs, Jane (1984). Cities and the wealth of nations.New York:Random House.