سه‌شنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۷

مایکل سورکین و فلسطین اشغالی


قرار بود در این پست از irony صحبت کنیم اما مشکل بتوان حوادث اخیر غزه را شاهد بود و دست به قلم نبرد.

برخی دوستان شاید خرده بگیرند که آخر معمار و طراح شهری و ... را چه به سیاست. جهت اطلاع عرض کنم مایکل سورکین , معمار و طراح شهری که احتمالا معرف حضور اکثرعزیزان نیز هست (یک بار به تهران هم آمده) دو کتاب ویرایش کرده تحت عناوین

The Next Jerusalem و Against the Wall: Israel's Barrier to Peace که در آنها چالشهای مربوط به برنامه ریزی و طراحی شهری در نظامی که وی آنرا با آپارتاید آفریقای جنوبی مقایسه می کند بررسی می شوند.


فرصت شد خلاصه ای از یکی از مقاله های جالب کتاب The Next Jerusalemرا که به نحوه (سو)استفاده از فضاهای سبز شهری به عنوان عاملی برای جدایی محلات عرب نشین از سایر نقاط شهر و نیز نوعی بانک زمین شهری برای ساخت و سازهای آتی شهرکهای یهودی نشین می پردازد اینجا می آورم.




مرتبط






Michael Sorkin (1948, Washington, D.C


Michael Sorkin, is the Founder of Michael Sorkin Studio in New York City, devoted to both practical and theoretical projects at all scales with a special interest in the city.
Michael Sorkin received his architectural training at Harvard and MIT. Sorkin is currently a Professor of Architecture and Director of the graduate urban design program at New York's City College (CUNY). Previously, he was Professor of Urbanism and Director of the Institute of Urbanism at the Academy of Fine Arts in Vienna and has held professorships and visiting professorships at numerous schools of architecture including Columbia, Yale, Harvard, Cornell,

Michigan, Cooper Union, Illinois, Pennsylvania, and others

.
Sorkin has authored many articles in a wide range of both professional and general publications. He was the architecture critic of The Village Voice for 10 years. Currently a contributing editor for Architectural Record, I.D., and Metropolis. A few of his books include: 'Variations on A Theme Park', 'Exquisite Corpse', 'Local Code', 'Giving Ground' (edited with Joan Copjec), and 'Wiggle', a monograph of the Sorkin studio.
Sorkin is an outspoken supporter of politically leftist causes. In 2005, he edited Against the Wall, which compares Israel to Apartheid South Africa.

سه‌شنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۷

هجمونی بازار آزاد و راه نقد آن

Steve Whitford از اساتید معماری و طراحی شهری دانشکده مان در سمیناری به موضوع نقد بازار آزاد Free market اشاره کرد و اینکه چطور این موضوع می تواند به یک چالش تبدیل شود. نقد بازار آزاد کار آسانی نیست چون این پدیده قابلیت آن را دارد که نقد خودش را نیز به شکل کالا بسته بندی کرده و به شما بفروشد. نمونه اش همین عناوین مرسومی که امروزه نقل محافل و سمینارهای معماری و شهری است: معماری سبز , معماری و طراحی شهری پایدار, ...
امروزه شرکتهای تولید کننده مصالح به اصطلاح environmentally-friendly و سبز بر سر فروش تولیداتشان با هم به رقابت می پردازند تا با استفاده از احساس مسئولیتی که دوستداران محیط نسبت به پیامدهای ساخت و ساز دارند به فروش و مصرف هر چه بیشتر محصولاتشان نائل آیند.
راه مقابله با این خطر چیست؟ به نظر استیو یک راه استفاده از irony است. موضوع رساله استیو
the use of dialectic imagery and irony in the production of a critical architecture
است. توضیح و تفسیر irony را به پست بعدی موکول می کنم اما یک نمونه این بحث نقد و کالابودگی و ..هفته پیش اتفاق افتاد. وقتی شنیدم خبرنگار عراقی با لنگه کفش از بوش ملعون استقبال کرده است آنچه برای من جالب بود حواشی این موضوع نبود. سوالی بود که یکی از خوانندگان خبر مطرح کرده بود. کی این کفشها قرار است در ای بی e-bay به فروش برسند! کلا این موضوع برای خودش irony است.

پنجشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۷

مساله ای به نام حمل و نقل عمومی



حمل و نقل شاید یکی از مهمترین چالشهای کلانشهر تهران باشد که مسائلی نظیر آلودگی هوا , سر وصدا , آرامش روحی, ..همه به آن بستگی مستقیم دارند اما قبل از هر گونه نسخه پیچی در زمینه این مهم باید مجموعه ای از عوامل موثر بر و متاثر از این عنصر مورد بررسی قرار گیرند. از گونه های مختلف حمل و نقل گرفته (مترو, اتوبوس, مونوریل, تاکسی , مینی بوس و ..) تا ساختار فضایی شهر , تراکم جمعیت , مراکز و ایستگاههای شهری , نوع سوخت (بنزین, گاز,..) و تاثیر آنها بر قیمت زمین, مالیاتهای شهری , پدیده جنتریفیکیشن (رانده شدن اقشار کم درآمدبواسطه افزایش قیمت زمین) و ...


بخصوص وقتی با شهری چون تهران سر وکار داریم که حاصل همپوشانی لایه های مختلفی از انواع و اقسام رویکردها طراحی و برنامه ریزی از مدرنیزاسیون برونزای رضا شاه گرفته تا بزرگراهها و حومه های شهری که ویکتور گروئن معروف به مالساز آمریکا بر بوم شهر نگاشت تا سیاست هایی چون فروش تراکم و ..پس از انقلاب.

ساختار فضایی شهرها (تک مرکزی یا چند مرکزی بودن) و تراکم شهری (کم یا زیاد) از جمله عواملی هستند که بهینه ترین سیستم حمل و نقل را تعیین می کنند. حمل و نقل عمومی در شهرهای چند مرکزی و کم تراکم بازدهی کمتری نسبت به شهرهای تک مرکزی ناحیه اقتصادی مشخص (C.B.D.) و پرتراکم داراست.

مقایسه ای که Alain Bertaud بر اساس دو ویژگی تعداد مراکز شهری و تراکم بین تهران و سایر شهرها ارائه می کند نشان می دهد که تهران از منحنی نرم فاصله قابل توجی دارد به عبارتی در حالیکه از تراکمی شبیه پاریس برخوردار است از نظر چند مرکزی بودن به شهرهای شمال آمریکا مثل آتلانتا نزدیکتر است.این را شاید بتوان به نوعی ربط داد به نگاه دو پهلوی به غرب که یکی پاریس هوسمان را الگو قرار داد و دیگری شهرهای آمریکا را.
چند مرکزی بودن تهران باعث می شود تا بر خلاف شهرهای با مرکز مشخص مثل ملبورن, پاریس و شانگهای از خطوط مترو استفاده بهینه صورت نگیرد. جنجال اولویت استفاده از مونوریل یا مترو را که یادتان هست.این موضوع را حالا از این منظر ببینید.
مقایسه منطقه کلانشهری تهران (استان) با سایرشهرها نیز حاکی از تفاوت آشکارو پراکندگی حوزه های تحت نفوذ این کلانشهر است.
حتی در نمودار نسبت متوسط سرانه مسکونی به درآمد افراد تهران به صورت تافته ای جدابافته از منحنی نرم پدیدار می شود. شهری که گویی ساکنینش بر خلاف شهری اروپایی یا آسیای جنوب شرقی سرانه ای بیش از وسعشان را طلب می کنند.
منبع نمودارها:
Bertaud, A. (2003). Tehran spatial structure: Constraints and opportunities for future development
prepared for Ministry of housing and urban development

چهارشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۷

ریخت شناسی شهری


داشتم مقاله ای از کاستلو (Costello) در مورد شهرهای ایرانی می خواندم و هر از چندی به لطف ویکیمپیا بافت شهرهای مختلف را بررسی می کردم که به دزفول برخوردم. چقدر بافت عجیبی د ارد با آن تضاد آشکار بین بافت قدیمش که همچون جزیره ای در شبکه ی شطرنجی بافت جدید محصور شده است.شهرهای ایرانی به دلیل سابقه تاریخی و تغییراتی را که در دورانهای مختلف بخصوص بواسطه مدرنیزاسیون رضاخانی , مهاجرتها, سیستم حمل و نقل و ...تجربه کرده اند شاید از پیچیده ترین بافتهای شهری برخوردار باشند واین من را وسوسه می کند برای پیشنهاد ایجاد واحدی درسی که صرفا بافت شهرهای معاصر را از منظر ساختارهای اجتماعی-فیزیکی شان بررسی کند.
خودتان ببینید ونظر بدهید.

سه‌شنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۷

رویای برج

برج....ای برج .... مسافر پرسید

فایده تو چیست؟ در این برهوت ....مسلما تو را بیهوده بر نیافراشته اند....

بیهوده .....نمی دانم....

خوانده ام که معماری ایرانی از ویژگیهایش یکی هم اینست که از بیهودگی پرهیز می کند.
آری حتما برای تو هم عملکردی باید باشد

عملکرد... برج زمزمه کرد....

آری عملکرد مطمئنم سازنده تو تو را برای این ساخته تا مسافران راه گم کرده را راهنما باشی...شاید هم برای رصد ستاره ها از تو استفاده می کرده اند و یا آرامگاه شخص صاحب نامی را جاودانه کرده ای

برج سکوت کرد......مسافر به راه افتاد و در افق ناپدید شد
برج بهش نگفت که خالقش برای این ساختتش تا احساس نکنه فقط خودش تو این برهوت دنیا تنهاست
پی نوشت
زیر این گنبد نیلی زیر این چرخ کبود
توی یک صحرای دور یه برج پیر و کهنه بود
یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
از افق کبوتری تا برج کهنه پرگشود

برج تنها سرپناه خستگی شد
مهربونیش مرهم شکستگی شد
اما این حادثه برج و کبوتر
قصه فاجعه دلبستگی شد

اول قصمونو تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی

باد و بارون که تموم شد اون پرنده پر کشید
التماس و اشتیاقو ته چشم برج ندید
عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود
بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده روندید

هی پرنده من ای مسافر من
من همون پوسیده تنهانشینم
هجرت تو هر چی بود معراج تو بود
اما من اسیر مرداب زمینم

راز پروازو فقط تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی
آخر قصمونو تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی

ادامه مطلب پدیدارشناسی

خانم فرزانه حقیقی در ارتباط با پست طرح یک سوال : پدیدارشناسی , نخبه گرا یا پوپولیست نظرات خوبی را ارائه کرده اند که حیفم آمد اینجا نیاورم. بدیهی است بحث و تبادل نظر بر سر این موضوعات و بهتر است بگویم نقطه نظر یا ایده هاست که به آنها جلا می بخشد و ابهامات را برطرف می کند. نوشته های این وبلاگ را من بیشتر نوعی تمرین فکری می بینم تا خبررسانی یا گزارش دهی.
"چند تا نکته ی پراکنده به نظرم رسید:
:1)وقتی از پدیدارشناسی حرفی به میان می آید ، به نظر من بهتر است که مشخصا اشاره کنیم که ما دردستگاه فکری کدام فیلسوف ( چون پایه های پدیدارشناسی در وادی فلسفه پی ریزی شدند نه معماری) بحث می کنیم.همانطور هم که در متنی که نقل کرده اید دقیقا اشاره کرده است که مثلا هایدگر چنین می گوید . اما اگر سراغ معماران پدیدارشناس برویم قضیه اندکی فرق خواهد کرد ، مشابهت ها بسیار بیشتر خواهد شد... البته ناگفته نماند که فیلسوف مشهوری که مشخصا در مورد معماری مقاله نوشته است ، هایدگر است ، گرچه خودش د رمقاله اش به صراحت عنوان می کند که سودای کشف ایده های معمارانه نداشته است.
2)حال اگر در دستگاه فکری هایدگر بیندیشیم به نظر من باید در مورد نکته ای که خودتان هم هایلایت کرده اید دقت بیشری کرد اینکه تجربه ی عمیق تر و اصیل تری از زندگی حاصل کنیم. این مسئله کاری است که وی مشخصا در کتاب هستی و زمانش می کند و به وصف تحلیلی بودن می پردازد . حال ، تحلیل وضعیت بنیادین چه نیازی به اثبات دارد ؟ خود اثبات کردن با برهان مسئله پوزیتیویست هاست . ما یک تحلیل را می خوانیم یا با آن موافق هستیم یا نیستیم . یا با آن احساس نزدیکی می کنیم یا نمی کنیم. حال چرا باید به اثبات یا تداوم و توسعه ی چنین نگاهی بیندیشیم؟ من در دستگاه فکری هایدگری یا می پذیرم که به هستی پرتاب شده ام و موجودی به سوی آن جا هستم یا نمی پذیرم . پدیدارشناسی تنها با عقل آدمی سخن نمی گوید ، کلیت وجودش ، یعنی تن و روانش را مخطاب قرار می دهد.
3) بهتر است که دقیقا اشاره کنیم روزمرگی در فلسفه ی هایدگر چیست .هایدگر مشخصا از همین نقطه آغاز می کند . مابقی پدیدارشناسان را نمی دانم. اما به نظر من اگر حتی به خود متن هستی و زمان رجوع کنیم مرز بین این دوگانه ای که مطرح کرده اید شفاف تر خواهد شد. البته به نظرمن این دو واژه برای نشان دادن چنان مرزی نیاز به بررسی بیشتری دارند.
4) روزمرگی آنگونه که من فهمیدم ، یعنی نیندیشیدن به هستی ( در هر سطحی: در –جهان – بودن، با-دیگران-بودن و با-چیزها- بودن) ، بدین معنا که هستی را به فراموشی بسپاریم. حال اگر کسی از این نقطه آغاز کند و برای طرح چنین مساله ای متد خاصی نیاز داشته باشد و از راه های علمی روز عدول کند ، یعنی اینکه عوام زده شده است؟
5) آیا می توان گفت که چرا شاعران زبان شعر را برای بیان دیدگاهشان انتخاب کرده اند و معماران زبان فضا را و نقاشان زبان رنگ را ؟ گاهی بیان بعضی مفاهیم زبان خودش را می طلبد . اگر زبانی راهی متفاوت را پیمود و از قضا رابطه ی نزدیکی با عوام برقرار کرد ، محکوم به عوام زدگی است؟ آیا شعر سهراب یا شاملو با همه گیر شدن از ارزش زبانیشان کاسته می شود؟
6) البته همه گیر شدن این نگاه و برداشت های بسیار سطحی می طلبد که چنین سوالاتی مطرح شود. من از شما به دلیل طرح این مسئله واقعا تشکر می کنم. از بیان این نکته های پراکنده نه نفی موضوعیت پرسش شما بلکه عمق بخشیدن به آنها بود . موفق و پیروز باشید"

یکشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۷

حس مکان و طراحی شهری

برای ضیافت نهم به میزبانی محمدرضا منعام و فرناز ضرابیان: حس مکان در فضاهای شهری

واژه مکان یا place چندی است که جایگاه ویژه ای در ادبیات مطالعات شهری , جغرافیای شهری, منظر فرهنگی , معماری و حتی جامعه شناسی شهری و روانشناسی محیطی پیدا کرده است. اما مشابه بسیاری از واژه های دیگر چون منظر یا محیط اجماع کاملی بر سر تعریف این واژه و خصوصیاتی که یک فضای شهری را به مکان مبدل می کنند هنوز وجود ندارد و هر یک از این حوزه ها از ظن خود یار این مفهوم شده اند. بر اساس مدل پانتر یک مکان شهری حاصل انطباق سه لایه مختلف فضای فیزیکی , فعالیتها و تصویر یا برداشت کاربران از فضا می باشد. این تعریف با سه گانه فضایی لفور Lefebvre یعنی فضای انگاشت شده برداشت شده و زیست شده نیز مطابقت دارد.
به عبارتی این استفاده و از آن خود سازیappropriation کاربران (چه بواسطه استفاده ای که از فضا می کنند و چه بواسطه معنایی که به فضا الصاق ascribe می کنند) است که یک فضای شهری را به مکان تبدیل می کنند. حس مکانsense of place واژه دیگری است که به اعتقاد هیدن Hayden به اندازه مکان مبهم است که گاه از جایگاه نوعی مفهومی زیبایی شناسانه و گاه از منظرشخصیتی که یک مکان location داراست تعریف شده. مکان همچنین در برخی دوره های تاریخی بر نوعی مالکیت یک گروه یا طبقه خاص بر قطعه ای از فضا یا زمین دلالت داشته. تفاوت بین دو واژه house و home را می توان از این منظر تعریف کرد. House دلالت بر فضای زندگی به مثابه نوعی کالا و ساختمان می کند حال آنکه home مفهومی شخصی شده تر و گاها به جای واژه مکان نیز می نشیند.
حال سوالی که می تواند مطرح شود این است که اگر ویژگیهای یک مکان در تصورات خاطرات و احساساتی که کاربران به یک فضا الصاق می کنند و نتیجتا می توان به اندازه کاربران مکان داشته باشیم چه مابه ازایی برای طراحان شهری باقی خواهد ماند و اصولا آیا طراحان و برنامه ریزان شهری در جایگاهی هستند که بتوانند کیفیاتی اینچنینی را باز تولید کنند یا به قول معروف به مکان سازی place-making دست بزنند. آیا می توان قائل به وجود چیزی به اسم نا مکان یا آنچه Relph رلف placelessness –نامکانیت می نامد شد؟
از منظر تئوری فضایی لفور یا جغرافی دانان نئومارکسیستی چون هاروی و کاستلز منطق بازار آزاد یا سرمایه داری با رویکردشان به فضا به عنوان کالای تجاری در خدمت انباشت سرمایه capital accumulation به تولید فضاهای شهری عمومی و جذابیت های توریستی و حومه های مسکونی به عنوان ساز و کار این منطق می پردازند غافل از اینکه در دل خود نوعی آنتی تز را می پرورند و آن هم مقاومت ساکنین این حومه ها و کاربران در برابر تغییر و دخل و تصرف در حوزه زندگی و فضاهای که به نوعی به آنها هویتی خاص و احساس تعلق می بخشند می باشد.
کاستلز از دو واژه فضای جریان و فضای مکان space of flow and space of place برای اشاره به این تضاد درونی استفاده می کند. Space of flow را می توان به مثابه دالانهایی (کریدور) دانست که اطلاعات سرمایه و مسافرین را از جایی به جای دیگر و از مکانی به مکانی دیگر منتقل می کند. فرودگاهها, بزرگراها, ترمینالها, مالها و مراکز خرید, پارکینگها, کارخانجات, دیزنی لند ها, برجهای تجاری و ...و آنچه در مجموع رم کول هاوس از آن با عنوان شهر جنریک نام می برد به نوعی نماینده چنین نامکانهایی هستند.
تعلق به مکان یا place attachment از دیگر واژه هایست که همراه با حس مکان امروزه وارد ادبیات رشته های مختلف شده. روانشناسان محیطی تعلق به مکان را حاصل نوعی فرایند روانشناسانه می دانند که هم نوعی پاسخ بیولوژیک به محیط اطراف از طریق حواس پنجگانه را شامل می شود و هم نوعی تولید فرهنگی است که در ارتباط شخص با محیط فیزیکی و نیز روابطش با دیگر کاربران فضا و اعضای اجتماعات مختلف شکل می گیرد.
از دیگر حوزه های که با مفهوم مکان سر وکار دارند می توان به مطالعات مناظر فرهنگی اشاره کرد که هنوزاز اقبال لازم در سیستم آموزشی مطالعات شهری کشورمان برخوردار نگشته اند. مناظر فرهنگی که از محیطهای طبیعی و انسان ساخت تشکیل یافته اند به اعتقاد هیدن معانی به مراتب خاص تری از مکان را در بر می گیرند اما در مطالعات اولیه این حوزه نیزتوجه کافی به ابعاد سیاسی مکان نشده است.
اما آیا یک مکان می تواند تحت تاثیر فضاهای یکجورساز جریان به نامکان تبدیل شود؟
به اعتقاد برخی به جای استفاده از واژه هایی چون نا-مکان یا برهوت شهری شاید بهتر باشد از واژه مکان بد استفاده کرد چون به هر حال نا مکان ها نیز کیفیات خاص خود را دارا هستند. به علاوه منطق بازار آزاد بهترین مکانها را هم می تواند تهدید کند. منحصر به فرد ترین مکانهای شهری و جذابیت های توریستی از آبشار نیاگارا گرفته تا میدان نقش جهان و ماسوله و ابیانه... نیز می توانند به صورت فضاهای قابل مصرف بسته بندی شده و در صنعت توریسم مضمحل شوند. اینجاست که واژه Authenticity یا آنچه از آن به اصالت تعبیر می شود اهمیت شایانی می یابد. مفهومی که تفاوت میان تجربه بکر و اصیل یک مکان را از تجربه بازتولید شده و مصنوعی اش متمایز می کند. آنچه تجربه دیدن برج ایفل را از مدل بازسازی شده اش در لاس وگاس یا تجربه مواجه با عظمت و والایی sublime یک گراند کانیون را در صبحی دل انگیز از تجربه دیدن این منظر طبیعی در قالب تورهای توریستی و توضیحات کسل کننده مسئول تور متمایز می کند!
ادامه دارد...

Altman, I. and Setha M. Low. (1992). Place attachment. New York: Plenum Press.
Hayden, D. (1995). The power of place: urban landscapes as public history. Cambridge: MIT Press.
Relph, E. C. (1976). Place and placelessness. London: Pion.