پنجشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۵



خوب چون کسی زحمت حدس زدن را هم به خودش نداد خودم توضیح می دهم.این بنا یا به قول ساناز چاه , بخشی از ساختمانیست که احتمالا همه شما هر وقت از میدان ولی عصر عبور می کنید آن را می بینید. ساختمانی مدور با شیشه های دودی رنگ که احتمالا تا پیش از این , فکر می کردید یک ساختمان اداری مهم یا پاساژ بزرگ باشد.

اما واقعیت آنست که به استثنای دو طبقه اول این نشانه شهری , باقی طبقات متروکه و بلا استفاده مانده اند. این ساختمان به ساختمان ری معروف است و طبق گفته برخی از فروشندگان متعلق به بنیاد می باشد .

دوشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۵

حدس می زنید


حدس می زنید این عکس کجاست؟
جوابشو تو پست بعدی ببینید.

پنجشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۵

خیابان و پرسه زن




جمله ای هست ( احتمالا از هگل) که می گوید امر آشنا لزوما امر شناخته شده نیست. ما آدمهای عصر مدرن گاه چنان با نمودهای زندگی مدرن خو میگیریم که وجود آنها برایمان بدیهی میشود و گویی از ازل با ما بوده اند. خیابان را به عنوان یک فضای شهری مدرن و بخصوص مکانی به عنوان سمبول مصرف گرایی و پرسه زنی مثال بزنیم.

اینکه این فضا خطی است , اینکه طرفینش پر از مغازه است و معمولا همیشه یک سری دستفروش , فالگیر و آدم چشم چران در ان یافت می شوند , برای ما کاملا بدیهی و عادی است . خوب اگر ماشین بر زندگی امروز ما مستولی نبود لزومی نداشت خیابانها فضایی دراز باشند یا مجبور باشیم در خیابان فقط راه برویم.

نکته دیگر رابطه زندگی روزمره در شهر مدرن , سرمایه داری و هنر است. زمانی هنر با زندگی روزمره فاصله داشت و به قول "بنیامین" دارای هاله بود.هاله , منش اصلی اثر هنری است که آنرا یکه می نمایاند و از طریق ایجاد فاصله بین خود و مخاطب , جاودانه اش می کند تا اثر هنری بدل به ابژه ای مقدس شود. پست مدرنیسم " هاله" اثر هنری را کنار می گذارد تا تفاوت چندانی بین هنر و زندگی باقی نماند. به قول " بودلر" زیبایی از این پس نه فقط بر آمده از" اصلی ثابت و جاودانه " بلکه مرکب از عنصری " نسبی و تصادفی" تعریف خواهد شد .
انعکاس ایده های بودلر را میتوان در چگونگی تخیل و ترجمه زندگی در شهر مدرن و زندگی روزمره در خیابانهایش توسط هنرمند جستجو کرد. هاله به اعتقاد " بنیامین" در عصر بازتولید مکانیکی از بین می رود و به خطر می افتد نمونه اش نسخه های متعددی است که از تابلو مونالیزا تولید می شود یا اصولا هنر پاپ آرت .

هنر امروزی را می توان در زندگی روزمره , مد ها و ... مصرف کرد و عامه مردم می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. از تابلوهای که در عرض 5 دقیقه با اسپری تولید می شوند گرفته تا پانتومیم بازی در خایابانهای ونیز.
روی دیگر قضیه اینست که به نظر بنیامین
پاساژ( یا برای متن خودمان بگوییم خیابان) معبد جامعه سرمایه داری است. اما این فضاها همانطور که دکتر کاظمی در تحقیقش نشان می دهد همواره تنها نماد مصرف گرایی نیستند واتفاقات دیگری نیز در آنها می تواند بوقوع بپیوندد.

گوشه شمال غربی میدان هفت حوض مغازه ای هست که با پخش آهنگ پیانویی از استاد جواد معروفی عابرین را به درون مغازه و خرید مانتو دعوت می کند. روبروی همین مغازه مردی خطاط , هنر خویش را در غالب تابلو خطهایی از ابیات شعر نو عرضه می کند و آنطرف تر جوانی برای ازدواجش سنتور می نوازد. به نظرم حد اقل این قسمت از خیابان آیت حس خاصی به من می دهد. گویی زنجیره ای نامرئی این سه عنصر را کنار هم جمع کرده است تا ثابت کند خیابان لزوما هم فضایی برای مصرف نیست. گاهی می تواند فضایی برای تولید باشد.

سه‌شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۵

درخت خوشحال

چون درختی در زمستانم
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود.
دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست؟

در شهر







چهارشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۵

این هم رضا



این فردی که در تصویر می بینید رضا راقبیان خودمونه که از پایه های همیشگی اردوها و سفر هاست. در توصیف رضا باید بگم که پشت اون ستاره حلبیش قلبی از طلا داره .فکر می کنم من و رضا فقط تو یه مورد وجه اشتراک داریم اونم حکیم توسه بعلاوه یه سری چیزای دیگه. در ضمن رضا دست قوی هم دارد ما شاء الله .
حالا خوب شد رضا ؟