جمله ای هست ( احتمالا از هگل) که می گوید امر آشنا لزوما امر شناخته شده نیست. ما آدمهای عصر مدرن گاه چنان با نمودهای زندگی مدرن خو میگیریم که وجود آنها برایمان بدیهی میشود و گویی از ازل با ما بوده اند. خیابان را به عنوان یک فضای شهری مدرن و بخصوص مکانی به عنوان سمبول مصرف گرایی و پرسه زنی مثال بزنیم.
اینکه این فضا خطی است , اینکه طرفینش پر از مغازه است و معمولا همیشه یک سری دستفروش , فالگیر و آدم چشم چران در ان یافت می شوند , برای ما کاملا بدیهی و عادی است . خوب اگر ماشین بر زندگی امروز ما مستولی نبود لزومی نداشت خیابانها فضایی دراز باشند یا مجبور باشیم در خیابان فقط راه برویم.
نکته دیگر رابطه زندگی روزمره در شهر مدرن , سرمایه داری و هنر است. زمانی هنر با زندگی روزمره فاصله داشت و به قول "بنیامین" دارای هاله بود.هاله , منش اصلی اثر هنری است که آنرا یکه می نمایاند و از طریق ایجاد فاصله بین خود و مخاطب , جاودانه اش می کند تا اثر هنری بدل به ابژه ای مقدس شود. پست مدرنیسم " هاله" اثر هنری را کنار می گذارد تا تفاوت چندانی بین هنر و زندگی باقی نماند. به قول " بودلر" زیبایی از این پس نه فقط بر آمده از" اصلی ثابت و جاودانه " بلکه مرکب از عنصری " نسبی و تصادفی" تعریف خواهد شد .
انعکاس ایده های بودلر را میتوان در چگونگی تخیل و ترجمه زندگی در شهر مدرن و زندگی روزمره در خیابانهایش توسط هنرمند جستجو کرد. هاله به اعتقاد " بنیامین" در عصر بازتولید مکانیکی از بین می رود و به خطر می افتد نمونه اش نسخه های متعددی است که از تابلو مونالیزا تولید می شود یا اصولا هنر پاپ آرت .
هنر امروزی را می توان در زندگی روزمره , مد ها و ... مصرف کرد و عامه مردم می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. از تابلوهای که در عرض 5 دقیقه با اسپری تولید می شوند گرفته تا پانتومیم بازی در خایابانهای ونیز.
روی دیگر قضیه اینست که به نظر بنیامین پاساژ( یا برای متن خودمان بگوییم خیابان) معبد جامعه سرمایه داری است. اما این فضاها همانطور که دکتر کاظمی در تحقیقش نشان می دهد همواره تنها نماد مصرف گرایی نیستند واتفاقات دیگری نیز در آنها می تواند بوقوع بپیوندد.
گوشه شمال غربی میدان هفت حوض مغازه ای هست که با پخش آهنگ پیانویی از استاد جواد معروفی عابرین را به درون مغازه و خرید مانتو دعوت می کند. روبروی همین مغازه مردی خطاط , هنر خویش را در غالب تابلو خطهایی از ابیات شعر نو عرضه می کند و آنطرف تر جوانی برای ازدواجش سنتور می نوازد. به نظرم حد اقل این قسمت از خیابان آیت حس خاصی به من می دهد. گویی زنجیره ای نامرئی این سه عنصر را کنار هم جمع کرده است تا ثابت کند خیابان لزوما هم فضایی برای مصرف نیست. گاهی می تواند فضایی برای تولید باشد.
اینکه این فضا خطی است , اینکه طرفینش پر از مغازه است و معمولا همیشه یک سری دستفروش , فالگیر و آدم چشم چران در ان یافت می شوند , برای ما کاملا بدیهی و عادی است . خوب اگر ماشین بر زندگی امروز ما مستولی نبود لزومی نداشت خیابانها فضایی دراز باشند یا مجبور باشیم در خیابان فقط راه برویم.
نکته دیگر رابطه زندگی روزمره در شهر مدرن , سرمایه داری و هنر است. زمانی هنر با زندگی روزمره فاصله داشت و به قول "بنیامین" دارای هاله بود.هاله , منش اصلی اثر هنری است که آنرا یکه می نمایاند و از طریق ایجاد فاصله بین خود و مخاطب , جاودانه اش می کند تا اثر هنری بدل به ابژه ای مقدس شود. پست مدرنیسم " هاله" اثر هنری را کنار می گذارد تا تفاوت چندانی بین هنر و زندگی باقی نماند. به قول " بودلر" زیبایی از این پس نه فقط بر آمده از" اصلی ثابت و جاودانه " بلکه مرکب از عنصری " نسبی و تصادفی" تعریف خواهد شد .
انعکاس ایده های بودلر را میتوان در چگونگی تخیل و ترجمه زندگی در شهر مدرن و زندگی روزمره در خیابانهایش توسط هنرمند جستجو کرد. هاله به اعتقاد " بنیامین" در عصر بازتولید مکانیکی از بین می رود و به خطر می افتد نمونه اش نسخه های متعددی است که از تابلو مونالیزا تولید می شود یا اصولا هنر پاپ آرت .
هنر امروزی را می توان در زندگی روزمره , مد ها و ... مصرف کرد و عامه مردم می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. از تابلوهای که در عرض 5 دقیقه با اسپری تولید می شوند گرفته تا پانتومیم بازی در خایابانهای ونیز.
روی دیگر قضیه اینست که به نظر بنیامین پاساژ( یا برای متن خودمان بگوییم خیابان) معبد جامعه سرمایه داری است. اما این فضاها همانطور که دکتر کاظمی در تحقیقش نشان می دهد همواره تنها نماد مصرف گرایی نیستند واتفاقات دیگری نیز در آنها می تواند بوقوع بپیوندد.
گوشه شمال غربی میدان هفت حوض مغازه ای هست که با پخش آهنگ پیانویی از استاد جواد معروفی عابرین را به درون مغازه و خرید مانتو دعوت می کند. روبروی همین مغازه مردی خطاط , هنر خویش را در غالب تابلو خطهایی از ابیات شعر نو عرضه می کند و آنطرف تر جوانی برای ازدواجش سنتور می نوازد. به نظرم حد اقل این قسمت از خیابان آیت حس خاصی به من می دهد. گویی زنجیره ای نامرئی این سه عنصر را کنار هم جمع کرده است تا ثابت کند خیابان لزوما هم فضایی برای مصرف نیست. گاهی می تواند فضایی برای تولید باشد.
۸ نظر:
سلام
البته بکار بردن کلمه پرسه زن نباید هیچ بار معنایی منفی رو القاء کنه و اصلا بحثم اینکه جوونهای ما اینجوریند یا باید چجوری باشند نبود.
چون این موضوع مال همه جاست و اتفاقا مفهوم پرسه زنی هم با ایجاد شهر مدرن پررنگ شد.
واژه پرسه زن
(flânerie)
رو هم خیلیها مثل بودلر , بنیامین ... سکه زدند.
(نقل از کتاب خیابان یک طرفه و پروژه پاساژها - بنیامین
بحث مهم دیگه اینه که تو خیلی چیزا ما هنوز مرحله شناخت رو طی نکردیم و مباحث هنجاری بعد این مرحله باید مطرح بشن.
اگه حدسم درست باشه و تو امیر خودمون (بختیاری) باشی اون گوشه ها رو بعدا به منم نشون بده. این امیرا هم برای ما دردسری شدن خوب یه علامتی لهجه ای چیزی
:)))))
مرسی ساناز
;)
سلام
استفاده کردیم از متن اصلی و یادداشتهای دوستان
جمیعا موفق باشید
راستی یادم رفت به فصل زیبای« بودلر : مدرنیسم در خیابان » در کتاب مارشال برمن، « تجربه مدرنیته » اشاره کنم.برای همه علاقمندان بحث مدرنیته و معماری و شهرسازی کتاب خوبی است. گرچه به احتمال زیاد دوستان از نظر گذرانده اند، اما ذکرش برای خوانندگان احتمالی خالی از فایده نیست.
قشنگ نوشته اید جناب مرت
hi mr mirgholami
i am a master student of architecture in emu university in cyprus & hear about your weblog in zamane radio .can you guide me in research feild ? anyway best wishes.
سلام ساره خانم
چون ایمیلی نذاشته بودید مجبورم اینجا پیغام بذارم. خوشحال می شم کمکتون کنم. چه کاری از دست من بر می آد؟
ارسال یک نظر