آه ه ه بالاخره برگشتم ملبورن و حالا بعد از تجربه چند ماهه تهران دارم ملبورن رو از یک دریچه دیگه می بینم. تفاوتها رو شباهتها رو خلاصه جالبه. چند روز بود به شدت درگیر پیدا کردن یه آپارتمان جدید بودم و تصمیم گرفتن با وقت محدودی که داشتم خیلی سخت بود علاوه بر اینکه اینجا هیچ تضمینی هم نیست که اگه از یه جا خوشت اومد حتما می تونی بدستش بیاری .
تو گیر و دار این گشتن ها اتفاق جالبی برام افتاد. دو نفر رو به طور خیلی تصادفی دوباره دیدم. یکیش یه دختر مالزیایی بود که سال پیش وقتی دنبال خونه بودم تو یه آپارتمان دیدم. دنبال یک فلت-میت می گشت. بعد ها هم یکی دو بار تو ترم دیدمش و این بار آخر تو حراج یک خونه گرون قیمت که چون رد می شدم گفتم بزار یه نگاهی حد اقل بکنم ببینم یک خونه 000 500 دلاری چطوریه باز این دختره اونجا بود. گفت دنیا چقدر کوچیکه.صبح همین روزم داشتم می رفتم یه فروشگاه لبنانی که جنسهای ایرانی می اره یاد بار اولی افتادم که با فراز, کیوان , پویا و خانمش شهره رفته بودیم اونجا افتادم. غرق خاطراتم بودم که یه دفعه شهره (خانم پویا) جلوم سبز شد.!! اٍآٍآٍ تو اینجا چیکا می کنی.
خلاصه انگار خاطرات هم گاهی پلقی می تونن از دنیای ذهنی ما وارد دنیای عینیمون بشن مثل وقتایی که یه چیزی رو یه جا میبینی فکر می کنی عینش قبلا برات اتفاق افتاده.
Deja Vu یک اصطلاح علمی هم داره فکر کنم دژاوو
۹ نظر:
salam
khoobi ? che khabar ?
age az etefaghate oozanat benevisi man inja mikhoonameshoon .
mozazebe khodet bash .
Mohammadreza Mirgholami
میبینم که این لعنتی رو درست کردی ...تازه کجاشو دیدی یک روز منو میبینی در حالی که یک کلاه کابوی سرمه و با شلوار جین آبی و دستمال گردن قرمز اصلا بروی خودم نمیارم که تو رو میشناسم
hi my dear brother
deja vu sing :
http://www.danceage.com/listen/189-Beyonce-Knowles-6224-B-27day.php
سید جان سلام .... اول اینکه بسیار خوشحالم که اینجا بازم به روز شد و میبینم که به سلامت مستقر شده ای ...دوم اینکه خیلی خیلی دوست داشتم این بار ببینمت و میدونم که وظیفه م بود ولی قسمت نشد و باید منو ببخشی ...البته ما که همیشه از صفا و تواضع تو کمال سو استفاده رو کرده ایم این یکی هم روش ... به هر حال بی مرامی از ما بود ..ببخش ! صفایت مستدام ! ... قربانت ..فائق
فائق جان شما سرور مایی.
ایشالله عروسی سال بعد
منوچهر جان تو همون امیر خودمون نببیتی؟
خب، به سلامتي و شادي چو نگار من درآيد. بنشين نظاره مي كن تو عجايب خدا را.
بینویس دیگه بابا
اینترنتت که خوب شد دیگه!
ارسال یک نظر