پنجشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۶

Public Space vs. Space for Public

جامعه باز و دشمنان آن , نه منظورم عنوان کتاب کارل پوپر نیست. بلکه منظورم یکی از مهمترین مسائل و نیازهای امروز جامعه ایرانی است. نیازی که البته بر آوردنش ممکن نیست مگر با مشارکت همه جانبه مردم و نهادینه کردن آن در خرد ترین سطوح جامعه یعنی در زندگی روزمره و در رابطه ای که هر فرد با همنوعانش -از افراد خانواده و شاگرد و دوست و همکار و همسایه و ارباب رجوع و مشتری گرفته تا رئیس و مامور و دولت و اعضای سایر جوامع - برقرار می کند. به جای درخواست دموکراسی باید آنرا ساخت و نهادینه کرد. دموکراسی را نباید انتظار داشت. در اولین قدم باید از خودمان شروع کنیم. حالا این چه ارتباطی با شهر و فضای شهری دارد.

یکی از لوازم دموکراسی فضای شهری و به طور خاص فضای عمومی شهری از خیابان و میدان و بازار گرفته تا پارکها و پلازاها و ..است. اما قبل از هر گونه کلی گویی باید کمی راجع به چیستی فضای عمومی و حوزه عمومی صحبت کنیم. اولا حوزه عمومی public sphere دامنه ای وسیع تر از فضای عمومی public spaceرا در برمی گیرد چرا که عناصری چون روزنامه , اینترنت و فضای مجازی را نیز شامل است. از مهمترین اندیشمندانی که به این موضوع پرداخته اند (سوای ارسطو , روسو , میل) می توان به هانا آرنت و هابرماس(Habermas) اشاره کرد. هابرماس به چهره ای جنجالی در میان فلاسفه مبدل شده و جدل های فلسفی فراوانی را با اثبات گرایان , پوپری ها , آدورنو , لومان , دریدا و... به راه انداخته است. ایرادی که به تئوری حوزه عمومی وی وارد شده است در فقدان تعریف مشخص برای این حوزه است چرا که در تعاریف هابرماس رابطه و مرز بین حوزه عمومی متعلق به شهروندان , حوزه خصوصی بازار و نیز حوزه دولت برو شنی مشخص نیست. به عبارتی هویت افراد شهروند در حوزه خصوصی بازار و خانواده تعریف می شود تا اعضای یک جمهور. کاربرد تئوری وی در جامعه ای ایرانی مشکلی دوچندان به همراه دارد چرا که این مرزها در این متن به مراتب مبهم ترند چرا که نه حوزه خصوصی بازار در اقتصاد نیمه کاپیتالیستی و نه حوزه خصوصی شهروندان در ارتباط با حوزه عمومی تعریف شده اند.

نکته بعدی مفهوم public space است. فضای عمومی و فضا برای عموم مفاهیمی متفاوتند. Public space is not necessarily space for public. منظور از PUBLIC در بخش دوم جمهور یا جمع شهروندان با قابلیت تعامل و گفتمان اجتماعی است. در اینجا شاید بد نباشد به مفهوم پولیس Polis که مهم ترین وجه تمایز شهرهای یونانی و ایرانی است نیز اشاره کرد. پولیس به معنای یک فضای فیزیکی چندان برای یونانی ها اهمیت نداشت. پولیس در معنای یک ساختار اجتماعی تعامل ساکنین شهر و گفتمان آنها بود که اهمیت داشت. همانطور که یونانی ها معتقد بودند " هر کجا که بروی تو یک پولیس خواهی بود."

بنابراین فضای شهری یه عنوان سخت افزار زندگی اجتماعی و جنب و جوش شهری شرط لازم برای تمرین دموکراسی و تعامل سازنده بین شهروندان است. اما ایجاد فضای شهری و عمومی زمانی می تواند حصول تعامل سازنده و دستیابی به جامعه باز را تسهیل کند که به فضایی برای عموم تبدیل شود و به نرم افزار های ویژه آن مجهز شود. به عبارتی اگر چه به عنوان مثال در دهه گذشته تعداد زیادی پارک و فضای سبز در تهران و بویژه در جنوب شهر ایجاد شده اند (public space) اینکه این فضا ها واقعاً عمومی (به معنای محلی برای تعامل و گفتمان اجتماعی) هستند (space for public) محل تردید است.

در واقع وقوع امر اجتماعی هم بسته به نحوه طراحی فضای فیزیکی (دسترسی , امکانات , عناصر , ...) و هم مدیریت و کنترل آن و برنامه های پیش بینی شده در آن دارد. آنچه جامعه امروز ما و بویژه نسل جوان و پویای آن نیازمند آن است امید و متعاقباً خلاقیت و میدان دهی برای بروز آنست. خلاقیت شاید ارزشمند ترین گنجی باشد که فضاهای عمومی شهرهای ما باید به عرصه ای برای بروز و باروری آن مبدل شوند. در اینجا به خاطر روحیه غرب-پرست اکثر ما ایرانیها لازم است ذکر کنم که فضاهای عمومی کشورهای غربی هم لزوما فضایی برای عموم نیستند. از بین رفتن فضاهای عمومی و تبدیل آنها به فضاهای نیمه عمومی با ویژگی بیشتر تجاری که ورود اقشار حاشیه ای نظیر نوجوانان , فقرا , بی خانمان ها و ..را ممنوع می کند از جمله مشکلاتی است که اکثر شهرهای اروپایی و آمریکای شمالی امروز با آن دست به گریبانند. به علاوه استیلای گروهی اقلیت بر رسانه ها و توان بالای آنها برای تاثیر بر دیدگاه عمومی و نیز تجاری شدن فضای عمومی از خطراتی است که حوزه عمومی را در کشورهای غربی تهدید می کند. به عبارتی اگر چه نهاد بازار در تعدیل قدرت دولت نقش به سزایی در این جوامع ایفا می کند خود می توان به یک قدرت تبدیل شود. در هلند به عنوان مثال برخی فضاهای عمومی علاوه بر مجهز بودن به دوربین های مدار بسته برای کنترل شبانه روزی , در ساعات خاصی از روز با ارسال امواج ماورای صوتی ultrasonic که تنها توسط نوجوانان بین 18-25 سال قابل شنیده شدن است از پاتوق کردن این گروه ها در فضا جلوگیری می کنند. استفاده از آب پاشهای اتوماتیک در پارکها , مبلمان های ویژه (sadistic furniture) و ....از دیگر ترفند های مسئولین این فضا ها برای دور کردن گروههای اقلیت است.

یک نمونه :
در تهران در تقاطع اصلی ترین خیابانهای شهر یعنی ولی عصر و انقلاب فضایی استثنائی قرار گرفته که به جرات می توان انرا تنها پلازای شهر تهران نامید چرا که سایر میاد ین شهر در واقع چند گره ترافیکی و فضایی برای فعالیتهای تجاری بیش نیستند. این فضا از اینرو خاص تر می شود که از وجود مجموعه های مهمی نظیر تئاتر شهر و پارک دانشجو و دانشگاههای اطراف نیز بهره مند است. اما برای من همیشه این سوال بوده است که چرا چنین فضایی با چنین موقعیت استثنایی و امکانات بالقوه فرهنگی باید اینقدر مرده و راکد باشد.

چرا زمانی که می شد این مکان با گونه ای تمهیدات نظیر نورپردازی , آب , موسیقی , فعالیتهای فرهنگی نظیر برگزاری نمایش , نقالی , فروش کتاب , بازارچه های مختلف برای اقشار کم درآمد و هزاران هزار کار خلاقانه دیگر به محلی برای دیدن و خندیدن و الهام گرفتن و بحث و گفتگو و .... .و در واقع قلب تپنده شهر تبدیل شود محلی شده برای انواع و اقسام بزهکاری های اجتماعی. (در مورد مسائل اخیروایستگاه مترو و .. نیز بزودی خواهم نوشت)

بخشی از پاسخ در طراحی محوطه و ساختمان تئاتر شهر و ترکیب آن با فضای سبز پارک نهفته است. جد اره های پیاده رو می بایست ارتباطی آزاد تربا محوطه و فضای پلازا ایجاد می کردند. فرم ساختمان هم علی رغم زیبایی و استفاده نوآورانه از عناصری نظیر آجر و قوس و ریتم و. .. به نحوی دافعه ایجاد می کند. به علاوه بدنه ساختمان نیز به دلیل صلبیت و عدم شفافیت با فضای اطراف ترکیب نمی شود و فضا را در خود حبس می کند. از طرفی محوطه ساختمان با پارک نیز ارتباط چندانی نیافته است و جا دارد تا با بازبینی محوطه پارک به فضایی یکپارچه تر دست یافت. فضایی باز با عناصر جذابی نظیر آبنما های با امکان دسترسی آزاد به آب , مجسمه های interactive , تابلوهای مختلف حاوی اطلاعات شهری , تجهیزات صوتی-تصویری , محلهای نشستن و همچنین کاربری های که امکان تداوم فعالیتهای شهری و جذب خانواده ها و کودکان را در این مکان فراهم می کنند.


جامعه ما به اتکای نسل جوان جامعه ای پویا و پرانرژی اما احساساتی است. امروز نسل جوان ما نیازمند مطالعه است. به قول ناصر فکوهی از تیراژ کتابها و تعداد خوانندگان چنین به نظر می رسد که امروز جامعه ما بیشتر تمایل به نوشتن دارد تا خواندن. گویی هر کس می خواهد ایده هایش را به دیگران ارائه کند بدون اینکه به شنیدن ایده های دیگران علاقه ای نشان دهد. جامعه ای که هنوز سنت اسطوره ای خیر وشر را دنبال می کند. افراد یا خیرند یا شر و اگر فردی در دسته دوم قرار گرفت دیگر , اگر چه کارهای مثبتی هم انجام داده باشد , به چشم کسی نمی آید و یه گونه های مختلف تخریب می شود. جامعه ای که از دولت انتظار دارد اما به دولت دینی احساس نمی کند. به هر حال برای ختم کلام یاد آور می شوم که شهرهای ما نیاز مبرمی به polis دارند نه police. در طول این چند سالی که اینجا بوده ام شاید به دهها جوان مستعد و توانای ایرانی برخورده ام که به دلایل مختلف جلای وطن کرده اند.امیدوارم دولت به جای طرحهای کذایی چون طرح امنیت اجتماعی که صرفا به تشدید روحیه تزویر در جامعه دامن می زند و از تنها نتایجش همین صدور سرمایه های معنوی جامعه است به این نیروها میدان خلاقیت اجتماعی بدهد .


پی نوشت

Van Melik. R et al (2007), Fear and Fantasy in Public Domain: The Development of Secured and Themed Urban Space, Journal of Urban Design, Vol 12. No.1, 25-42

S.Ku. A (2000), Revisiting the Notion of “Public” in Habermas’s Theory-Toward a Theory of Politics of Public Credibility, Sociological Theory, Vol.18, No.2, 216-240

Houlb. R (1991), Jurgen Habermas: Critic in the Public Sphere, London; New York:
Routledge




یکشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۶

بازخوانی چند میت

برخی موضوعات هستند که به طور عمومی افراد زحمتی برای پذیرش یا رد منتقدانه شان به خود نمی دهند . تکرار مکرر این موضوعات رفته رفته از آنها یک افسانه -mythمیت می سازد .

یکی از این موضوعات بحث تحقیق (ریسرچ) و کم اهمیت بودنش در ایران است. ما معمارها همواره به کار حرفه ای و دست قوی و .. اعتقاد راسخ داریم که به نظر من هیچ مشکلی تا اینجا وجود ندارد. اما مشکل از آنجا شروع می شود که وارد حوزه ارزشی و مقایسه ای می شویم و ارزش ریسرچ را به نفع کار عملی به چالش می کشیم.
این دو نه تنها تضادی با هم ندارند که یکدیگر را تقویت می کنند اما در ایران گویا باب است که جمع این دو در یک نفر ممکن نیست شما یا معمار حرفه ای هستید که ریسرچ نباید وقتتان را تلف کند یا یک ریسرچرید که فقط به درد فلسفه بافی می خورید! اینها فکر می کنم پیش فرضهای امروز اکثر اعضای جامعه معماری ما باشند.

میت دوم بحثی تکراری است که دوره دکتری را پدیده ای طراحی شده برای استیلای علمی جوامع غربی فلان فلان شده جهت استعمار علمی ما می بیند. تا اطلاعات مربوط به ما را از آن خود کرده و بعد علیه ما استفاده کنند. بسیار خوب خیلی هم مقبول فکر کنم تئوریهای پست کلونیال خیلی بهتر از ما در این زمینه قلم فرسایی کرده اند.

اما صورت دیگر قضیه :
اولا اگر در طی یک پروژه تحقیقاتی شما دری به روی غربیها باز می کنید صد ها در نیز بروی خود شما باز می شود. اگر استاد راهنمای شما به یک موضوع آشنایی می یابد شما آزادید تا هر چه تئوری , کتاب , مقاله , یافته , عکس , راه حل و ..است از اینجا بر بندید. به علاوه می گویند خود را بشناس تا خدا را بشناسی من اضافه می کنم دیگری را بشناس تا خود را بهتر بشناسی. گاه آنقدر به بعضی چیزها نزدیکیم که از حضورش غافلیم و تا زمانی که فقدانشان را تجربه نکنیم حضورشان را درنمی یابیم.

میت آخر هم گلوبالیزم یا جهانی شدن و شعار مسخره دهکده جهانی است. من نمی توانم به چنین چیزی معتقد باشم چون هیچ کدام از طرفین این رابطه (توسعه یافته و در حال توسعه ) هنوز درک درستی از هم پیدا نکرده اند. همان قدر که ما فکر می کنیم غربیها همه چیز شان درست و سر جا ست و به نق زنی و خود زنی و تحقیر دست اندر کاران خودی و ..می پردازیم آنها هم تصور درستی از ما ندارند و معمولا برداشت شان از ما چند دهه عقب تر از این چیزی است که واقعاً هستیم.

هر وقت اینجا از ایران و یا تهران سوال می کنند تنها با گفتن این جمله آنها را ناک آپ می کنم.
تهران ! فقط این را بگویم که تهران شهری است که تا بحال اندیشمندانی چون فوکو , هابرماس , مانوئل کاستلز و رورتی برای درک جامعه پویا و عجیب ایرانی به آنجا آمده اند. همین و بس چون بعید می دانم اطلاعات سطحی و غالبا معوج شان از ایران در این دنیای به اصطلاح گلوبال اجازه دهد راجع به دیگر بزرگانی چون فردوسی طوسی و حافظ شیرازی , خیام نیشابوری و ملاصدرای شیرازی , ,شمس و شهریار تبریزی ,دکتر حسابی و پرفسور لطفی زاده , کیارستمی و
شهرام ناظری و ..... سخن بگویم.

چهارشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۶

پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت

شعری از محمد کاظم کاظمی- شاعر افغان
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌
پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت
‌طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفره‌ای كه تهی بود، بسته خواهد شد
و در حوالی شبهای عید، همسایه‌!
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌!
همان غریبه كه قلك نداشت‌، خواهد رفت
‌و كودكی كه عروسك نداشت‌، خواهد رفت‌
***
منم تمام افق را به رنج گردیده‌،
منم كه هر كه مرا دیده‌، در گذر دیده
‌منم كه نانی اگر داشتم‌، ز آجر بود
و سفره‌ام ـ كه نبود ـ از گرسنگی پر بود
به هرچه آینه‌، تصویری از شكست من است‌
به سنگ ‌سنگ بناها، نشان دست من است
‌ اگر به لطف و اگر قهر، می‌شناسندم‌
تمام مردم این شهر، می‌شناسندم
‌ من ایستادم‌، اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم‌، اگر دهر ابن‌ملجم شد
***
طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفره‌ام كه تهی بود، بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌
پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌
***
چگونه باز نگردم‌، كه سنگرم آنجاست‌
چگونه‌؟ آه‌، مزار برادرم آنجاست‌
چگونه باز نگردم كه مسجد و محراب‌
و تیغ‌، منتظر بوسه بر سرم آنجاست
‌ اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود
قیام‌بستن و الله اكبرم آنجاست‌
شكسته‌بالی‌ام اینجا شكست طاقت نیست
‌كرانه‌ای كه در آن خوب می‌پرم‌، آنجاست
‌ مگیر خرده كه یك پا و یك عصا دارم‌
مگیر خرده‌، كه آن پای دیگرم آنجاست‌
***
شكسته می‌گذرم امشب از كنار شما
و شرمسارم از الطاف بی‌شمار شما
من از سكوت شب سردتان خبر دارم‌
شهید داده‌ام‌، از دردتان خبر دارم‌
تو هم به‌سان من از یك ستاره سر دیدی‌
پدر ندیدی و خاكستر پدر دیدی‌
تویی كه كوچه غربت سپرده‌ای با من‌
و نعش سوخته بر شانه برده‌ای با من
‌تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم
‌تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم‌
***
اگرچه مزرع ما دانه‌های جو هم داشت
‌و چند بته مستوجب درو هم داشت
‌اگرچه تلخ شد آرامش همیشه تان
اگرچه كودك من سنگ زد به شیشه تان‌
اگرچه متهم جرم مستند بودم‌
اگرچه لایق سنگینی لحد بودم
‌ دم سفر مپسندید ناامید مرا
ولو دروغ‌، عزیزان‌! بهل كنید مرا
تمام آنچه ندارم‌، نهاده خواهم رفت‌
پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم رفت
‌ به این امام قسم‌، چیز دیگری نبرم‌
به‌جز غبار حرم‌، چیز دیگری نبرم‌
خدا زیاد كند اجر دین و دنیاتان‌
و مستجاب شود باقی دعاهاتان
‌ همیشه قلك فرزندهایتان پر باد
و نان دشمنتان ـ هر كه هست ـ آجر باد
مشهد ـ۲۷/۱/۱۳۷۰

پنجشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۶

خلاقیت در معماری

هر زمان نو می شود دنیا و ما بی خبر از نو شدن اندر بقا

چند وجهی بودن خلاقیت
اولین چیزی که در مورد این موضوع به ذهنم خطور کرد این بود که بهتر است به جای خلاقیت در معماری بگوییم خلاقیت در معماری ها یا خلاقیت ها در معماری. به عبارتی معماری از آنجا که در لایه های مختلفی می تواند با زندگی ساکنین شهر ارتباط برقرار کند خلاقیت در معماری نیز نمی تواند دریک لایه یا سطح به معماری سیطره بیابد. معماری یک خانه که در واقع زندگی یک خانواده را تعریف می کند با معماری یک مونومان که شاید ساعاتی چشمان ما را بیازارد یا موجب مباهات یا شرمساری یک ملت شود با معماری یک موزه که چند ساعت از وقت ما را ممکن است در طول سال به خود اختصاص دهد و یا یک بیمارستان که در آنجا به دنیا و از دنیا می رویم متفاوت اند. به عبارت روشن تر از آنجا که در دیدگاه کلاسیک نیز, معماریحاصل ترکیب سه حوزه استحکام , سودمندی و زیبایی (فرم , سازه , عملکرد ) (حکایت , ساختار , آسایش) است خلاقیت نیز می تواند در هر یک از این سه لایه بروز یابد. یه عنوان مثال گاه در معماری سازه بنا به عنوان خلاقانه ترین بخش کار بروز می کند نظیر کارهای کالاتراوا یا پیانو و یا ممکن است فرم حرف اول را بزند نظیر کارهای گهری یا کوربوزیه و یا عملکرد نقش خلاقانه را ایفا کند همچون حل و فصل بهینه پلانهای پیچیده فرودگاه ها و این سه می توانند در یک پروژه نیز به منصه ظهور برسند.

علاوه بر این رابطه معماری به عنوان جزئی از اجزا شهر نیز نباید فراموش شود . یعنی این تنها استفاده کنند گان یا مالکین بنا نیستند که باید در محاسبات و رفع نیازهای مختلف زیبایی شناسی و آسایشی لحاظ شوند بلکه سایر ساکنین شهر که ممکن است از وجود یک بنا متاثر شوند نیز باید در نظر گرفته شوند. فرض کنید بناهای یک شهر هر یک به معماران توانا داده شود و هر معمار بنا به ایده ها و کانسپتی که در ذهن دارد به طراحی بپردازد. اگر چه هر یک از این اجزا ممکن است کاملا خلاقانه طراحی شده باشند اما جمع اجزا ممکن است به یک مجموعه بی شکل و بی هویت و فاقد وحدت و خوانایی مورد نیاز در یک محیط شهری منجر شود. به عبارتی خلاقیت در لایه شهر فدای خلاقیت در لایه تک بنا می شود. نمونه اش شهر برازیلیا است که اگر چه تک بنا ها ممکن است نوعی معماری خلاقانه محسوب شوند اما کل شهر به عنوان فضایی برای زندگی , کار و تفریح کسل کننده و فاقد خلاقیت شهرسازانه است. در ملبورن این امر کاملا مشهود است که اگر چه خانه ها همگی از چندین الگوی تکراری و مشخص استفاده می کنند و رنگ سفالهای بام و دیواره ها محدود به چند مورد بیشتر نمی شود اما ماحصل این معماری به نظر تکراری و نه چندان خلاقانه شهری است زیبا و دارای وحدت شکلی و فضایی. به علاوه امروزه دیگر پروژه های معماری محصول همکاری تیم های مختلف و انواع و اقسام رشته ها از تاسیسات و نور پردازی گرفته تا برنامه ریز شهری و معمار داخلی و طراح منظر است و محصول نهایی حاصل همکاری و هماهنگی خلاقانه این کار گروهی نیز هست نه صرفا تراوشات ذهنی یک فرد به نام معمار. همانطور در زمینه خلاقیت ها و اکتشافات علمی ممکن است امروز تصور کلاسیک دانشمند یا کیمیاگر که با حبس خود در لابراتوار و ترکیب چند عنصر به کشف جدیدی نائل می شود مضحک به نظر برسد کار معماری خلاقانه نیز تنها با حضور یک فرد ممکن نیست و می تواند با کار گروهی بارور تر شود.
خلاقیت و نو آوری
مساله بعدی ریشه زبانی مفهوم خلاقیت یا Creativity است در واقع به خلق یا آفرینش یک چیز برمی گردد. خلق کردن با دو چیز همراه است. خلق چیزی که تا به حال وجود خارجی نداشته است و خلق بر اساس ترکیبات از پیش موجود. قبلا در پستی نوشته بودم که در تورات داستان آفرینش اینگونه نقل شده : و در آغاز خداوند آسمانها و زمین را آفرید. زمین بی شکل بود و تهی و تاریکی بر روی عمق استوار بود و روح خداوند بر سطح آب در حال حرکت بود و بعد از جدایی زمین و دریا ست که زمین شایستگی شکل پذیری را می یابد. ایجاد دو مکان دریا و زمین. پس آفرینش با خلق دو مکان است که آغاز می شود و سپس فرایند جداسازی آغاز می شود : روز از شب , تاریکی از روشنایی , آب دریاها . بنابر این آفرینش مکان از نا-مکان آغاز نمی شود. آفرینش نه از خلا آغاز می شود و نه به عنوان خلاء. در نگاه افلاطون جهان توسط Demiurge آفریده شد اما تفاوت این آفریننده با آفریدگار حکمت ارتودوکس مسیحی Ex nihilio در این است که وی جهان را از نیستی Nihil نیافریده بلکه به آشفتگی ماده سازنده جهان نظم بخشیده است. Demiurge یا Creator در cosmology افلاطون هنرمندی است که فرمهای جدید را خلق نمی کند بلکه فرمهای از پیش آماده را به مواد بی شکل تحمیل می کند. یعنی همانند کاری که یک صنعتگر با ماده خام انجام می دهد Craftsman . اینجاست که ارتباط ریشه ای کلمه Architecture با صنعتگر و صنعت ( تخنه یا-Techne تکنیک ) روشن تر می شود. متاسفانه شاید معادل ما برای کلمه Architecture یعنی معماری قیاس ریشه ای زبانی یکسانی را فراهم نکند زیرا این لغت بیشتر از مفهوم عمران و آبادانی گرفته شده است . این همان چیزی است که David Farrel krell از آن به عنوان tic-Talk نام می برد و به جای کلمه Architecture , معادل Archeticture را پیشنهاد می کند.

اما آیا لزوما هر نوآوری خلاقیت است یا آیا هر چیزی که خلق می شود باید نو باشد؟ مفهوم خلاقیت و مفهوم نوآوری یا چیز جدید آوردن بسیار با هم قرین اما یکسان نیستند. شاید بهتر باشد به جای نوآوری از واژه آشنایی زدایی استفاده کنیم چرا که در واقع مثل کلمه پست مدرنیسم که مدرن را در بطن خود دارد آشنایی زدایی نیز مفهوم گذشته , تکراری , از پیش موجود را در خود نهفته دارد. این امر در واقع کمک می کند که در مواجهه با یک بنا با مقایسه کدهای نا آشنا و با رجوع به حافظه بصری بیشتر با بنا در گیر شویم و از دیدن رگه های آشنا در آن لذت ببریم تا اینکه با بنایی روبرو شویم که هیچ ارتباط یا سبقه بصری در ما بر نمی انگیزد.

نکته دوم میزان و درجه و تفاوت خلاقیت در هنرهای سنتی و هنر مدرن است. پرواضح است که آهنگ تغییرات فرمی و الگو واره ها در معماری گذشته بسیار آرام تر بوده و در یک دوره طولانی دست خوش تغییرات اندکی می شدند حال آنکه امروزه سبکها با سرعت و شتاب بیشتری عوض می شوند و با اتکا به تکنولوژی و مصالح جدید دست معماران برای واقعیت بخشیدن به ایده هایشان باز تر است. اما در همان معماری با ضرب آهنگ آرام معماران دست به خلاقیتهایی می زدند که تنها با بررسی متوالی و مقایسه با سایر دوره ها می توان به این نوآوری ها –یا بهتر است بگوییم آشنایی زدایی ها- پی ببریم. نمونه اش مسجد آقا بزرگ کاشان است که معمار در این بنا مجموعه ای از عناصر آشنای گذشته نظیر حیاط-ت , بادگیر , وارد کردن احجام سه بعدی در نمای دو بعدی, اختلاف سطح و .... را خلاقانه همچون سمفونی زیبا ترکیب کرده است
.
Problem Solving
مساله بعدی ارتباط خلاقیت با حل مساله Problem solving است.
به عبارتی برای برخی خلاقیت به معنی مطرح کردن یک مشکل و بعد یافتن بهترین راه حل برای رفع آنست. هر چه این راه حل بهتر و جامع تر مشکل را حل کند خلاقانه تر به حساب می آید. اما مساله این است که اینجا یک دور کذایی وجود دارد.اولا معماری بر خلاف هنرهای زیبا که در آن مشکل را ذهنیت هنرمند به عنوان یک مفهوم انتزاعی خلق می کند با مشکلاتی دیگری نیز روبروست که کاملا بیرونی و ملموس اند. مشکلاتی نظیر اقلیم , عملکرد , ترافیک , سر و صدا, سازه , دید و...

پاسخی که معمار حل بهینه این مشکلات می یابد می تواند به عنوان محکی برای خلاقیت به کار رود. به عبارتی ممکن است که طرحی که یک معمار برای ساخت یک بنای جدید در یک بافت تاریخی ارائه می کند چیز بارز و چشم بر انگیزی نباشد اما خلاقیت معمار در برخورد با متن و زمینه بنا نهفته باشد.ثانیا تعیین اینکه مشکل یا مساله اصلی معماری چیست بستگی به مورد دارد. اینجاست که مشکل بر سر مثلا معماران فرمالیست با عملکردگرا یا مفهوم گرا پیش می آید. از نظر گروهی خانه ماشینی برای زندگی است و اگر بنایی در همین حد به نیازهای ساکنین پاسخ دهد رسالتش را به انجام
رسانده است. برای برخی خانه فراتر از این و جایی برای باشیدن یا سکونت است. در نتیجه خلاقیت نیز نسبی تعریف می شود.
خلاقیت و آموزش معماری

در این زمینه فکر می کنم در دسترس ترین مرجع در ایران کتاب بوطیقای معماری آنتونیو آنتونیادس باشد که درآن نویسنده این ذهنیت را که خلاقیت امری موروثی و منحصر به فرد که قابل انتقال هم نیست به چالش می کشد و به ارائه روشهای مختلف برای پرورش قوه خلاقیت در دانشجویان , تعریف تقلید و انواع ان در معماری , ارتباط معماری با سایر هنرها و .. می پردازد.
کلام آخر

فرم , عملکرد , شهر, مفهوم , حکایت Narrative , ساختار , مصالح , بازیهای فضایی, ....... همه و همه میدانهایی برای بروز خلاقیت می باشند و این فردیت هنرمندان و نیز نوع بنا و مناسبات اجتماعی-مکانی است که تعیین می کنند کدامیک بهینه تر می توانند پاسخگوی این حیاتی ترین ویژگی معماری باشند.

دوشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۶

بورس تحصیلی برای کارشناسی ارشد

18Scholarships available for urban studies in Germany, Italy, France and Spain.

The Erasmus Mundus Program offers scholarships to non-European students and scholars to participate in the interdisciplinary Advanced Master's Course in International Co-operation and Urban Development. The English taught program is jointly offered by the Technische Universität Darmstadt (Germany), the Università Tor Vergata in Rome, the Universitat Internacional de Catalunya in Barcelona and the Université Pierre Mendés France in Grenoble and leads to a double degree. Applicants for student scholarships (value € 42.000,- over two years each) should have concluded previous studies of a minimum of 4 years with excellent results in a career related to urban development and have professional working experience of a minimum of one year. Scholars from outside Europe may apply for short term bursaries (€4000,- per month) to teach and conduct research at one of the above mentioned universities. In both cases the deadline for applications is January 15th, 2008 for the 2008-2010 cycle. Further information:
www.mundus-urbano.eu.