این اودیسه فضایی در واقع مرکز خریدی است به نام
مجتمع الماس شرق در حاشیه بولوارخیام شهر مشهد (
نقشه هوایی ) . پدیده ای که امروز زینت بخش سیمای بسیاری از شهرهای کشورمان شده اند تا تحت لوای توسعه و توریسم و .. شهرهایمان را متجدد نشان دهند.
اما تضاد یا کنتراستی که از قضا در معماری اصلی پسندیده محسوب می شود اینجا در مقیاس شهر بدجوری توی ذوق می زند. دیدن چهره پریشان و کتک خورده خانه ها یا به عبارت بهتر بیغوله های حاشیه بولوار در کنار آن قمپز معمارانه که نسبش شاید به یکی ازگنبدهای نروی برسد آدم را به فکر فرو می برد. حاشیه نشینی اگر بزرگترین معزل امروز شهرهای جهان سومی نباشد یکی از متداول ترین آنهاست. اما برای درک این پدیده باید کمی به عقب برگردیم یعنی حدود ۱۹۵۰-۶۰
در آن دوره این دیدگاه که فقر و مصایب اکثر کشورهای جهان سومی ریشه در عقب ماندن آنان از قافله کشورهای پیشرفته در تکنولوژی بود دیدگاهی رایج بود که از ان به عنوان تئوری مدرنیزاسیون نام می برند. (Modernization theory ).اما نگاهی به تاریخ استعمار و به یغما رفتن مواد خام این کشورها به ثمن بخس توسط کشورهای به اصطلاح پیشرفته حاکی از آنست که فقر فرهنگی و مالی این کشورها صرفا ناشی از عقب ماندگی تکنولوژیکشان نیست بلکه ناشی از رویه ایست که آنها را وارد ساختار اقتصادی جهان مدرن تحت سیطره کاپیتالیزم نمود. این دیدگاه در میان متخصصین به تئوری وابستگی معروف (Dependency theroy) است که توسط اقتصاد دان آمریکایی Frank-1970 مطرح شد که معتقد بود عقب افتادگی نه به خاطر جدا افتادن کشورهای جهان سومی از کشورهای پیشرفته بلکه برعکس به دلیل درگیر شدنشان با آنها صورت گرفت. به اعتقاد فرانک کشورهای جهان سوم در مادون ساختار اقتصادی جهان به این چرخه وارد شدند و همیشه وابسته ماندند. به نظر وی اقتصاد جهان توسط چند شهر بزرگ در کشورهای کاپیتالیست نظیر لندن پاریس و نیویورک کنترل می شود که وی آنها را مترو پول نامید و از این این مراکز وی زنجیره ای از وابستگی را تا دورافتاده ترین روستاهای کشورهای عقب مانده ترسیم کرد. در این تئوری مازاد تولیدی که به تدریج از روستاها به شهرک ها و از انجا به شهرهای بزرگتر و نهایتا به کلانشهرها جاری می شد تا به یکباره و آسان توسط مترو پول های آنسوی آب در اروپا و آمریکا مکیده شود.(Potter, 1992:14)
هر چند نمی توان کشورهای پیشرفته را تماما مسئول عقب ماندگی کشورهای در حال توسعه (که این عنوان نیز خود نوعی ذهنیت استعماری است) دانست اما نگاهی به کلانشهرهای کشورهای آمریکای لاتین و خاورمیانه و آسیا از کاراکاس و لیما و سانتیاگو و ریودوژانیرو گرفته تا تهران و قاهره و لاهور و کلکته و جاکارتا و بانکوک نشان می دهد که اکثر این شهرها همچون سرهایی بزرگ بر گرده ناتوان کشورهایشان سنگینی می کنند.
مدرنیزاسیون برونزا تحت فشار مهره هایی نظیر پینوشه و شاه و سادات و سوهارتو و .. به از میان رفتن صنایع خرد مقیاس و مهاجرت سیل آسای روستاییان به شهرها که نماد لذت و تجدد و مد و مصرف کالاهای غربی شده بودند و فاصله طبقاتی شدید انجامید و پدیده حاشیه نشینی و سکونتگاههای غیر رسمی را به ارمغان آورد. پدیده ای که تا با امروز نیز دامن گیر شهرهای بزرگ کشور هستند و گاها با مسائل سیاسی گره می خورند.( نظیر درگیریهای چند سال پیش مشهد و .. که در پی تخریب چند خانه در یکی از همین سکونتگاهها توسط شهرداری بوقوع پیوست ).برای آشنایی بیشتر با این پدیده و عوارضش
اینجا و بعد
اینجا را ببینید.
اما آیا حاشیه ها پدیده های منفوری اند و باید آنها را مثل خاک سفید پاکسازی کرد؟
پاسخ اینست که اگر چه این سکونتگاه ها غالبا با انواع و اقسام مشکلاتی نظیر بیکاری و بزهکاری و ..دست به گریبانند اما نکات مثبتی را نیز در بر دارند که مبارزه با پاکسازی فیزیکی شان را می توانند توجیه کنند. اولا بر خلاف این نظر که ساکنین این مناطق مهاجران روستایی هستند که در جستجوی کار به آنجا آمده اند در مواردی این افراد ابتدا در مناطق مرکزی شهر اجاره نشین شده و بعد از کسب در آمد کافی به مناطق حاشیه ای رفته و با توجه به قیمت ارزان زمین از زمین خواران به ساخت سریع خانه ها یشان می پردازند و حتی بسته به ایمن بودن از لودرهای شهرداری گاه به خرید و فروش ملک و بنا می پردازند و در ثانی نسل دوم و سوم این افراد دیگر ساکن انجا محسوب می شوند و نمی توان آنها را روستایی مهاجر دانست. بعلاوه اکثر ساکنین سکونتگاههای غیر رسمی خود با خرید مصالح و کار گروهی و .. به ساخت خانه شان می پردازند و بار بزرگی را از دوش دولتها بر می دارند.
در واقع حاشیه نشینی تنها ناشی از مهاجرت روستاییان به شهرها نیست بلکه فقر و نابربری اجتماعی و نیز قبضه شدن زمین توسط اقلیتی خاص چون نیروهای نظامی - کله گنده ها و یا دولت نیز می تواند در دامن زدن به این مشکل نقش ایفا کند. سیاستمداران با سکونتگاههای غیررسمی ارتباط تنگاتنگی دارند. ممکن است با فراهم کردن زمین های متعلق به دولت برای این اقشار برای خود رای بخرند یا با ندیده گرفتن ساخت و سازهای غیر قانونی غیرمستقیم از پشتیبانی آتی آنها بهره مند شوند. (راب پاتر- ۱۹۹۲)
مطالعات ۸ ساله طراح و برنامه ریز انگلیسی به نام جان ترنر در حلبی آبادی های پرو نشان داد که دولت باید با حمایت از این افراد به هر چه بهتر ساختن زیستگاه آنها و بهبود کیفیت خانه هایشان کمک کند و با مطالعه روی شبکه های غیررسمی اقتصادی و ارتباطشان با اقتصاد رسمی به ایجاد شرایط کاری و استخدامی شان کمک کند نه اینکه با پاک کردن صورت مساله با لودر به جان این سکونتگاه ها بیافتد.
برای اینکه زیاد از سرفصل دور نشویم باید گفت پدیده هایی نظیر مراکز خرید و مجتمع های گردشگری و تفریحی و مناطق آزاد تجاری و.. که در راستای سیاستهای خصوصی سازی و اقتصاد آزاد و نیولیبرال صورت می گیرد (که قبلا در
این پست راجع به آنها صحبت کردیم) و نوعی
دیزنیفیکیشن شهری (
Disneyfication) و تم پارک (Theme park) محلی محسوب می شوند شاید به خودی خود بد به نظر نرسند وگاها حتی در بالا رفتن قیمت زمین در محلات فقیر نشین و از بین بردن سابقه بد ذهنی شان موثر باشند (نظیر پروژه ژرژ پمپیدو ) اما باید دید چنین پروژه های تا چه حد به تغییر زندگی و ایجاد فرصتهای شغلی بافتهای اطرافشان یاری می رسانند و تا چه حد به حسابهای بانکی عده ای قلیل که معلوم نیست مالیات سالانه شان هم صرف آن بیغوله نشینان بشود یا نشود.
Ref
Urbanization in the Third World by Rob Potter (1992), Oxford University Press