یکشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۷

در زندگی روزمره moment کلیپ هفته- آن




به زندگی روزمره فکر کنید. چه چیز این روزمرگی را شکل می دهد. تکرار؟ آیا تنوع و جریان زندگی روزمره هم بخشی از روزمرگی اش است. چه بخشهایی از زندگی قابل تکفیک از زندگی روزمره اند؟ در واقع روزمره نیستند بدیع اند برای هر یک از ما تنها چند بار اتفاق می افتند یا اگر هم ریتم دارند ریتمی به مراتب غیر قابل پیش بینی تر دارند مثل جشن ها یا اتفاقات. به قول حافظ آن یا به قول لوفبر مامنت. آیا زیبایی زندگی را این آنها می سازند یا آن روزمرگی؟

گروهی که به الهام از لوفبر به ایجاد تئوری "آن" ها دست زدند به Situationist ها معروف اند هر چند که لوفبر بعدها از آنها کناره گرفت اما بررسی اینکه چطور استعمار زندگی روزمره به دست نیروهای مختلف اقتصادی , اجتماعی چنین بازخوردهایی را موجب می شود (شبیه حرکت داداها -1916در اعتراض به خشونت جنگ و سنت دیرینه فلسفه عقلانیت) جالب است. توضیح اینکه چنین حرکات هنری-سیاسی چه ارتباطی به معماری و شهرسازی می تواند داشته باشد در حوصله این مطلب نیست اما بد نیست اشاره کنیم که فعالیتهای این گروه بین سالهای 1953تا 1960 به ایجاد آنچه Unitary urbanism نامیده می شود نیز منجر شد. بعلاوه وقتی فیلسوف فرانسوی Alain De Botton کتابی در مورد ارتباط معماری و خوشحالی می نویسد ارتباط دادن آن های زندگی روزمره به شهر و معماری چندان دور از ذهن نیست.

قرار نبود اینقدر سخن به درازا بکشد چون می خواستم یکی از این آنهای زندگی روزمره را در این فیلم Julio Medem
که دیدنش هر بار اشک به چشم آدم می آورد ببینید.

۵ نظر:

Unknown گفت...

سلام من این فیلم رو حدود دو سال پیش دیدم و متاسفانه یک بار هم بیشتر ندیدم و فرصت دیدن دوباره هم دست نداد. اما آنچه از این فیلم در ذهنم مانده ، روزمرگی نیست. من گمان می کنم - البته این احساس من در آن زمان نسبت به این فیلم است- این فیلم به دنبال بیان معجزه گر عشق است . آنجا که بسیاری sex and love رو یکی می کنند. اکتاویو پاز ، نیچه ،مارکز و اندیشمندانی دیگر عمیقاً به این مبحث توجه نشان داده اند. نیچه می گوید: در عشقی راستین جان ، تن را درآغوش می کشد.
از نگاه من این پپیام در این فیلم با تمام دردی که البته - همان طور که گفتید به مخاطب دست می دهد - جریان دارد. آنچه عقلانیت ابزاری انسان کش مدرنیته از انسان گرفته آنچه نیچه نام عشق راستین برآن می نهد. اندیشمند دیگری گفته که : رهایی انسان امروز آنجاست که عشق به ابتذال دچار نگردد.
نمی دانم تا چه اندازه با این نگاه در رابطه با فیلم همراهید ، اما شاید اشک های بیننده از دیدن این فیلم دلتنگی های اوست برای آن عشق راستین . شاید...

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
Morteza Mirgholami گفت...

سلام

ممنون از توجهتان. کاملا موافقم که این فیلم در مورد زندگی روزمره نیست. صرفا این سکانس را خیلی دوست دارم و چون می خواستم در مورد مامنت ها چیزی بنویسم دیدم بی ربط نیست. شاید فیلم امیلی که در چند پست قبلی به آن اشاره شد هم بیشتر حول و حوش موضوع عشق باشد اما ارتباط آن با جزییاتی که زندگی را از روزمرگی در می آورند نیز غیر قابل انکار است.

ناشناس گفت...

مدير محترم وبلاگ

با سلام،

احتراماً با توجه به اينكه وبلاگ شما بر اساس کيفيت و تعداد مطالب تخصصي، جزو پايگاه هاي برتر اطلاع رساني حوزه برنامه ریزی شهری ارزيابي شده، يك ايميل براي توضيح نحوه همكاري بيشتر با شما برايتان ارسال شد با توجه به احتمال عدم دريافت آن ، مي توانيد متن نامه ها را در آدرس هاي:


و
http://parsdargah.team.googlepages.com/name-site-weblog-zaminshenasi-87-7-1.gif

http://parsdargah.team.googlepages.com/moarefieparsdargah-87-7-1.gif
و
http://parsdargah.team.googlepages.com/name-moarefibanner-87-7-1.gif

مشاهده نماييد.

با احترام
هيات امناي مجموعه سايت هاي علمي پارس درگاه

ناشناس گفت...

سلام، البته فکر می کنم آنی که حافظ می گويد معنی ديگری دارد. معنای آن مربوط به وجود نوعي جنم و جوهره ی خاص است و ارتباطی با موقعيت های زمانی ندارد. آن، به مفهوم لحظه، مساله ی ديگرست، متفاوت با آنی که از بعضی ابيات حافظ استنباط می شود.