یکشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۵

در پست قبلی تا حدی به تبیین رویکرد رشته های مختلف نسبت به فضا و از جمله جغرافیای شهری پرداختیم. این بار با دقتی بیشتر به بررسی رویکردهای مختلف این رشته Urban Geography
نسبت به فضای شهری می پردازیم. در جغرافیای مدرن سه نوع رویکرد نسبت به فضای شهری و جامعه مطرح است :
پوزیتیویسم (فلسفه اثبات گرایی)
که معتقد است با یک تئوری مبتنی بر چند قانون جهانی , می توان درک یک واقعه منفرد را نتیجه گرفت. این رویکرد که در جغرافیا با عنوان " spatial analysis" مطرح است مبتنی است بر مطالعه فعالیتهای انسانی از طریق مدل سازی , مشاهده و آنالیز های کمی
مثلا در اوایل 1960 Spatial Analysis , روی موضوعاتی نظیر دسته بندی مناطق مسکونی و جدایی مناطق مسکونی Residential segregation , تحلیل تراکم جمعیت درون شهر و دسته بندی زیستگاه های مختلف ... متمرکز شد.
نمونه دیگر این رویکرد مطالعات بیل هیلیرSpace Syntax می باشد که بر اساس یک مدل ریاضی وار و محاسبات کامپیوتری به بررسی ساختار شهر و تاثیر میزان اتصال و عمق connectivity & integration
خیابانها بر حرکت مردم و تعاملات اتفاقی chance contact آنها می پردازد.هر چند هیلیر در مقاله
Society seen through the prism of space: Outline of a theory of society and space
سعی می کند تا دریچه های جدیدی را به روی این حرکت مهم در مطالعات فضایی باز کند.این نگاه به شهر دیدی از بالا به پایین است و انسانها همانند نقاطی متحرکی هستند که حرکت و تصمیم گیری شان تابع بهینه سازی فرصتها و کاستن هزینه ها است. (جمله هری (اورسون ولز) در فیلم مرد سوم که یادتان هست ! )
ساختارگرایی Structuralism

این رویکرد که به نوعی در تقابل با پوزیتیویسم و پس از تجربیات تلخ جوامع شهری غربی در زمینه ی نظمی شهری و اضطراب عمومی , در اواخر 1960 مطرح و بیشتر در حوزه علوم اجتماعی و تئوری مارکسیسم ظاهر شد. هاروی (1973) معتفد است که بین قالبهای روش شناسانه و نظری پیچیده ای که جغرافی دانان بکار می بردند و توانایی آنها برای توجیه واقعیاتی که اطراف آنها در حال شکل گیری بود , اختلافی آشکار به چشم می خورد.

ساختارگرایان معتقدند که تمام کنشهای انسانی ریشه در ساختارهای نامرئی دارند که این رفتارها را مشروط و متاثر می سازند. بنابر این بر خلاف رویکرد پوزیتیویستها , توضیح این رفتارها با مشاهده پدیده یا نتایج فضایی آن ممکن نیست بلکه باید آنها را در پرتو ساختار عمومی مربوطه شان بررسی کرد.

به نظر مارکس هر جامعه ای بر پایه یک نظام اقتصادی شامل روشهای مختلف تولید و تبادل کالا شکل می گیرد. ازروی این ساختار یا پایه اقتصادی است که سوپراستراکچر تاسیسات اجتماعی و سیاسی ( دستگاههای حقوقی , مذاهب و سنت ها ) شکل می گیرد. بنابر دیدگاه ساختار گرا:
ساختار شهری آئینه سود طبقاتی , اجتماعی و اقتصادی است که در آن منظر شهری موزائیکی از منافع مالی و نتیجه الگوهای سرمایه گذاری است.

با این وجود مارکسیسم نو (هاروی:1982 ) به دوگانگی مفهوم کارگر به عنوان شیئ برای سرمایه از یکسو و کنش گری خلاق و زنده از سوی دیگر پی برد و راه را برای رویکرد سوم هموار کرد.

Humanism ( انسانگرائی ) :

که مجددا واکنشی در برابر رویکرد پوزیتیویستی بود و جغرافی دانان انسان گرا به فلسفه های مختلفی چون پدیدار شناسی اقبال نشان می دادند که در آن توصیفات ذهنی تجربیات انسانی از زندگی مطرح بود.درک مفهوم معنای مکان اهمیت به مراتب بیشتری نسبت به هندسه فضا بدست آورد و مردم به عنوان نقطه عطف شهر مد نظر قرار گرفتند تا اجزای ناشناس مدلها یا قوانین.
Seamon اظهار می دارد مردمی که در زمان و فضای مشخصی یکجا گردهم می آیند یکدیگر را بواسطه پویایی های غیر شخصی , روزمره و به ظاهر بدیهی برسمیت می شناسند. این فضاهای فعالیت منجر به حس مکانی می گردند که تک تک افراد در ایجاد و حفظ آن سهیم اند. با این حال چون اهمیت تاثیر ساختارهای Structure نامرئی بر رفتار افراد-عاملیت Agencies غیر قابل انکار می نمود در تئوری هایی بعدی برای توجیه پدیده های شهری سعی شد تا با ترکیب این دو و اضافه نمودن رویکردهای فرهنگی به شهر این کمبود ها جبران گردد. تئوری Structuration آنتونی گیدنز به عنوان مثال نقش اصلی را در این مقوله بازی می کند.Giddens -1984 از یکسو به انتقاد از ساختار گراها پرداخت چرا که قیود اجتماعی , سیاسی و اقتصادی را دیده ولی هدفمندی افراد را نادیده گرفته بودند و از طرفی انسانگراها را به خاطر در نظر گرفتن ایده آل ها و فرهنگ افراد ولی نادیده گیری قیود ذکر شده. بنابراین تئوری گیدنز سعی دارد تا با ترکیب ویژگیهای (عاملیت) agency و ساختار
دیدگاهی جامع تر را نسبت به مسائل اجتماعی و زمینه وسیعتری که این اجزا در آن قرار گرفته اند structure عرضه کند.

جغرافیای فرهنگی نوین , شهر را بیشتر به عنوان مرکزی برای مصرف می بیند وبه موضوعاتی چون اهمیت فضای جنسی شده Gendered space و نشانه شنا سی شهری Urban Semiotic رغبت نشان می دهد.

منابع:
Hillier, B. and V. Netto (2001). Society Seen through the Prism of Space: Outline of a
theory of society and space. 3rd International Space Syntax Symposium, Atlanta.

Seamon, D. (1994). "The Life of the Place: A Phenomenological Commentary on Bill
Hillier’s Theory of Space Syntax." Architectural Research 7(1): 35-48.

T.Herber.D ; J.Thomas. C (1997), Cities in space, city as place, David Fulton Publishers

۶ نظر:

ناشناس گفت...

salam morteza
khoobi?omidvaram,man bad nistam oomadam chand mahi alman invara oomadi be ma sar bezan!
movazebe khodet bash
sanaz

ناشناس گفت...

mersi sanaz

omidvaram oonja khosh begzare behet. sai kon hame shahraro beri begardi hatta age shode baghi keshvara !

khosh begzare

ناشناس گفت...

سلام و ممنون از اینکه نظر دادین . منظوره منم از این عکسها معماری ای بود که دارن بهش می کن پست مدرن!
اینکه
اون چیزی که باید باشه

هست یانیست ما باید برداشت

کنیم و هممونم اعتقاد داریم نیست و یه برداشت سطحیه.
ل.امینیان

ناشناس گفت...

khaste nabashid.

ناشناس گفت...

ta baad...eventspace.persianblog.com

ناشناس گفت...

HUMMM...
kolli delam gereft! man sale avalam,memaari mikhunam,rastesh behet hasudim shod!;)
vase ye sal avali hich nasihati nadariii?
dashti, vasam off bezar:
romina_talk2_hichki@yaho....