چهارشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۶

دایره



دیروز فیلم دایره جعفر پناهی را دیدم. برایم بسیار جالب بود که چطور فضا و معماری به کمک القای مفهوم و حس موردنظر کارگردان آمده اند. فیلم با نمایی نزدیک از دریچه بسته اتاقی در بیمارستان شروع و با دریچه بسته زندان تمام می شود و به زیبایی مفهوم در و دریچه و نقشش در جدایی بین حریم های مختلف را نشان می دهد. با نگاهی به روابط روزمره در شهر, ادارات , بیمارستانها و ... به نقش دریچه برای جدایی افراد فرا دست و فرو دست پی می بریم. دریچه می تواند شفاف باشد اما وقتی نیازی به این شفافیت نیست می تواند به جدایی این دو حوزه بیانجامد و به بازتولید قدرت و عدم شفافیت کمک کند. همانطور که نفیسی بیان می کند فرهنگ ایرانی بر اساس رابطه ای متقابل بین حوزه درون و حوزه بیرونی , محرم / نا محرم و خصوصی/عمومی شکل گرفته است.

استفاده از فضاهای مارپیچ و گردش دوربین درون این فضا ها نیز به نحوی شاید القاء مفهوم دور باطل یا آنطور که از عنوان فیلم بر می آید دایره باشد. دوری که با یک دریچه بسته شروع و با دریچه بسته دیگری خاتمه می یابد و داستان زنی بی پناه که زندگی اش با خلاصی از زندان آغاز و با بازگشت مجدد به زندان تمام می شود. این حرکت مارپیچ حول یک فضای دورانی را در سه مورد شاهدیم. صحنه اول وقتی که دوربین به دنبال پیرزن مستأصل از خبر به دنیا آمدن یک نوه دختر به جای پسر از پله مارپیچ بیمارستان به پایین سرازیر می شود. صحنه دوم وقتی است که زن جوان از پله های مارپیچ بازارچه ای بالا می رود و صحنه سوم وقتی که زن جوان دیگری حول فضای دورانی ترمینال جنوب تهران از ماموران می گریزد.

محدودیتهایی که فیلمسازان ایرانی با آنها دست به گریبانند به نتایج خلاقانه ای برای ارائه مفاهیم مورد نظرشان در فیلمها انجامیده و به اعتقاد گزارشی که جدیداً جایی خواندم سینمای ایران را در جایگاهی خاص در منطقه و حتی جهان قرار داده است. اما موضوعی که هنوز جای بحث و بررسی دارد این است که چطور مکانهای شهری مختلف در این فیلمها منعکس شده اند و اینکه تا چه حد این فیلمها می توانند به بازسازی هویت و خاطرات و معانی مرتبط با این مکانها کمک کنند.

هیچ نظری موجود نیست: