اغلب معماران در کار حرفه ای خود از بدن انسان یا به عنوان وسیله ای برای انتقال مقیاس یاد می کنند و یا ازآن برای ارائه حس تناسبات فضایی به کارفرمایشان بهره می گیرند. در این موارد به جای آنکه بدن و ساختمان متقابلا به یکدیگر شکل دهند , این ساختمان است که بدن را تحت سیطره خود قرار می دهد. معماران نیز بیشتر متمایل به برداشتهایی تقلیل دهنده و ناتمام از بدن انسان هستند. چنین برداشتهایی از بدن انسان ماهیتی بیولوژیک و طبیعی و به عنوان استانداردی که باقی چیزها باید بر اساس آن داوری شوند ارایه می دهند.این نوع برداشت از فضا که هر چند در فرم منحصر به فرد است در جستجوی ارائه "انسان" با تمامی غنا و گوناگونی هایش است. هر چند , اکثر معماران چنین بدنی را از پیش اجتماعی , ثابت و ورای فرهنگ می دانند. این برداشت بدن را جسمی می داند که حول یک جنسیت یگانه شکل گرفته در حالیکه فراموش می کند که تفاوتهای فیزیکی , جنسیتی , نژادی را مد نظر قرار دهد. بعلاوه بدن انسان معمولا در طرحهای مفهومی معماران غایب است و معمولا به ندرت به عنوان نقطه مرجعی مستقل در آموزش یا فرایند وسیعتر طراحی مطرح است.
این رویکرد مشکل ساز است چرا که همانطور که بلومر و مور(1977) مطرح می کنند دریافت انسانها از فضا در در جه اول از بدن آنها متاثر است . آنها پیشنهاد می کنند دنیا در برابر ما نمایان و در پس ما پنهان می شود. بنابراین جهت ها ( مقابل از پشت ) کاملا از هم متمایز می شوند. بقیه هم رای با چومی (1996) که معتقد است معماری هر گز از جسمانیتهای متعدد مستقل نیست , بر این باورند که بدن انسان نقطه شروع و ورود به معماری است . برخی نیز بر اهمیت "فاعل شناسایی متجسم" در تعریف تجربیات فضایی تاکید می کنند. همانطور که لفور(1991) پیشنهاد می کند ابتدایی ترین مکانها و شاخصهای فضایی اعتبار خود را در درجه اول مدیون بدن هستند. در نتیجه همانطور که مرلوپونتی توضیح می دهد بدن ما مانند سایر اشیا در فضا حضور ندارد , بلکه فضا را می زید یا با ان می آمیزد. ....و از طریق آنست که ما با فضا ارتباط برقرار می کنیم.
برخی از بدن به عنوان نوعی "هستن در جهان" – شکلی از تجربه زیست که بسیار پبچیده , سیال و دایما متغیر است- یاد می کنند. بدن برای مرلوپونتی یک شی به خودی خود نیست بلکه حالت و زمینه ای است که بواسطه آن افراد قادرند با اشیا (از جمله ساختمان ها) ارتباط برقرار کنند. در نتیجه بدن انسان به طرق مختلف در محیط ساخته شده حک می شود و معماری " در ساختاردهی به بدنها کاملا فعالانه شرکت می جوید و همیشه اثرات خود را بر جسم فاعل شناسا باقی می گذارد. در این رویکرد , معماری از بدن انسان مستقل نبوده بلکه ایندو کاملا با یکدیگر در تولید متقابل , معنا و تغییر شکل مرتبط اند.
برگرفته از مقاله Architects’ comceptions of the human body
By Rob Imire
Environment and Planning D:Society and Space 2003, Vol 21, P 47-65
۲ نظر:
Hi, This comment is more related to your text on subject of Phenomenology . David Seamon has another article about Space syntax and phenomenolgy that somehow tries to bridge between these two and demonstrates that Space syntax also emerges from a phenomenological understanding.
Goodluck!
Dear Saeed,
Thanks.His work is a complementary approch to Hillier's work and surperisingly Hillier himself have an article that argues Space Syntax has a phenomenologic approch. Well I am still not convinced as Hillier refers to Levi-Strauss several time in his work who is the father of structuralism which can not easily be combined with phenomenology.
ارسال یک نظر