دوشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۷

Concept city vs. experiential city




























وقتی به دوستی كه تازه از شهر ديگري برگشته بر مي خوريم اوّلین سوالاتی كه مي پرسيم چيستند؟

قاعدتا ابتداي امر نمي پرسيم در شهر مزبور تراكم تجاري چطور بود الگوي مهاجرت جمعيتي چگونه بود كاربري ها چطور با هم تركيب شده بودند. در عوض احتما مي پرسيم خوش گذشت؟ مردم آنجا چطور بودند؟ چطور لباس مي پوشيدند؟ خوشحال بودند يا اخمو؟ سريع راه مي رفتند يا آرام؟ در خيابانها چه چيزهايي مي شد خريد؟

در واقع اين سوالات به وجهي از شهر اشاره مي كنند كه حصول آنها با پرسه زني در فضاهاي شهري حاصل مي شود. اين بعد شهر يعني بعد تجربه روزمره در سطح خيابانها نقطه مقابل نگاهي ديگر به شهر است كه مورد علاقه سازندگان فضا طراحان شهري وبرنامه ريزان است. اگر شهر در ديدگاه اول غير قابل پيش بيني تر پر تحرك تر زنده تر و انعطاف پذيرتر است نگاه دوم در صدد ايجاد شهري است قابل كنترل قابل پيش بيني شسته رفته و روان. از پرسپكتيوها بوها نگاهها رنگها صداها و .... در اين فضاي دوم خبري نيست. در عوض فضا به خطوط و ضخامت قلمهاي مختلف نقشه ها و رنگهاي كاربري اراضي تقليل مي يابند. ميشل دي سرتو چنين شهري را شهر كانسپت مي نامد(concept city). به اعتقاد وي برنامه ريزان وطراحان شهري هر چقدر هم كه به ايجاد فضاهاي استريل و روان (Sanitized and smooth) همت بگمارند مردم با استفاده از تاكتيكهاي مختلف اين محدوديتها را دور مي زنند و فضاي دلخواه خود را مي آفرينند. شهر تجربي را. (Experiential city)

پی نوشت:
منبع تصاویر تهران و نقش جهان به ترتیب :
2- دوست عزیزم مهندس کبیر صابر

۱۶ نظر:

azadeh گفت...

مرسی آقای میرغلامی
موفق و پیروز باشید

ناشناس گفت...

movafagh bashid.

Unknown گفت...

با درود
من دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی هستم و در حال حاضر بر روی مقایسه شهرنشینی از دیدگاه ابن خلدون با نظریات شهرنشینی جدید کار می کنم. به نظر من بیشتر متغیرهایی که جامعه شناسان جدید برای شهرها گفته اند (بجز مواردی) را ابن خلدون هم گفته است، اما به نظر او فرجام شهر همواره انحطاط و مورد تصرف قرار گرفتن از سوی قبایل وحشی بادیه نشین است. این مساله ای اساسی است که جا دارد بیشتر روی آن کار شود. جالب اینجاست که بیشتر فاکتورهایی که ابن خلدون به عنوان عوامل زوال و انحطاط شهر می گوید، وبر آنها را به عنوان علل رشد شهر در اروپا می داند، مثل تجمل
گرایی، دور شدن از عصبیت (بویژه دینی)
از آَشنایی با شما خوشحال شدم
بهروز صفری

ناشناس گفت...

یک دوست
مرتضی گرامی
سلام
چرا باید توقع داشته باشیم طراحی شهری _برنامه ریز شهری یا ...طراح خوشخالی یا نحوه لباس پوشیدن و از این قبیل حالات و کیفیات ساکنین یک شهر باشند؟
آبا چنانچه یک طراح شهری خود را متعهد به شکل دادن یا تبعیت از شکل موجود لباس پوشیدن فرد یا گروهی از افراد {میدانیم که خوشبختانه همه افراد یک شهر همزمان خوشحال نیستند } همه افراد یک شهر یک جور لباس نمی پوشند } یک شهر بداند سریعن بدلایل مشخص و معین از طرف همان مردم منزوی و بازنشسته نمی شود؟
و درست به همین دلیل و عدم تمایل طراحان و برنامه ریزان شهری به "کنترل" رفتاری مردم شهر است که رویکرد آنان در قبال شهر در سطح کلان و در سطح سهولت عملکردی زمینه های کلی فعالیت ها بسنده میکند.
....
به نظر من مشکل از آنجا ناشی میشود گه بحث های اجتماعی مربوط به "قدرت" و روابط قدرت را از زمینه اجتماعی _ اقتصادی خود منتزع کرده به درون حرفه {معماری و شهرسازی" تزریق میکنید.
هدف دی سرتو از پرسه زنی به "مثابه مقاومت "نیز اگر مقاومت علیه معماران یا طراحان شهری باشد {که نیست } باید بگویم سخن بیربطی است .اما چنانچه سخن وی را درست و در زمینه صحیح خودش "نحوه اعمال اراده تصمیم گیری و منطق روابط اجتماعی اعضای شهر " قرار دهیم روشن میشود حرفه ای های معماری و طراحی شهری منظور نظر نیستند.رویکرد سرتو رویکردی برای تحلیل و ارزیابی معماری و شهرسازی نیست. و بکارگیری این رویکرد "در " حرفه فقط خلط مبحث است.

Morteza Mirgholami گفت...

eدوست نادیده عزیز
وال.. من هیچ وقت همچین ادعایی نکردم که طراحی شهری باید لباس یا حالات آدمها را تعیین کند. در واقع این دید جبرباوران محیطی است که در صددند تا با استراتژیهای فضایی رفتار استفاده کنندگان را تعیین کنند و به همین دلیل هم فوکو آن همه در وصف معماری زندانها و مدارس و بیمارستانها قلم فرسایی کرده.

در واقع مشکل از اینجا شروع می شود که فضا را نمی توان به فضای فیزیکی (پیاده رو و خیابان و تیر چراغ برق)
تقلیل داد. این صرفا فضایی است که لوفبر آنرا فضای آبستره یا فضای طراحان و برنامه ریزان می داند.

دلیل اینکه شما تزریق بحثهای فوکو به فضای شهری را از طرف اینجانب نادرست می نامید فکر می کنم این باشد که ما هنوز توافقی بر سر فضای شهری نداریم.

فضای شهری برای من صرفا فضای فیزیکی نیست بلکه مجموعه عوامل سیاسی اقتصادی فرهنگی است که فضای شهری را می سازد. در واقع فضای مورد نظر من فضای زیست شده لوفبر است.

بله پر واضح است که منظور دی سرتو مقابله آگاهانه مردم با سازندگان فضا نیست چرا که همانطور که فوکو و لوفبر هم اذعان دارند سلطه در دنیای مدرن به صورت شبکه ای نامرئی بر زندگی انسان مدرن سایه افکنده و حتی رویکرد بسیاری از علوم انسانی و سازمانهای بوروکراتیک از جمله نهادهای شهری نا خود آگاه در راستای نهادینه کردن این امر است

این که فرموده اید استفاده از تئوری دسرتو در مباحث شهری خلط مبحث است برای من غیر قابل است چرا که امروزه مرز تعیین کردن بین علوم و رشته ها از جمله علوم انسانی فلسفه و معماری و شهرسازی امری قابل دفاع نیست.

حتی اگر مقالات خود این بزرگان فلسفه در مورد معماری و فضا را هم ندیده باشید (مقاله فوکو در مورد دگرجا - هایدگر در مورد زمان مکان و باشیدن و کتاب دوم دی سرتو در مورد محله های مسکونی)
صدها مقاله و کتاب تا بحال در مورد ارتباط تئوری فوکو هایدگر دریدا بودریار و دی سرتو با مقولات طراحی شهری و معماری نوشته شده که اگر خواستید می توانم اسامیشان را برایتان ارسال کنم. در واقع بزرگانی به مراتب باسواد تر و با تجربه تر قبلا اینکار را کرده اند و خلط مبحث به قول شما نوآوری این حقیر نیست

موفق باشید.

Morteza Mirgholami گفت...

بهروز عزیز

من خیلی با نظرات ابن خلدون آشنا نیستم ولی همانطور که نوشتم مقاله معروف وبر در باب شهر رویکردی اروپا محور دارد و مثلا در بررسی شهرهای چینی و اسلامی و هندی به این نتیجه می رسد که این شهرها دو مورد از مواردی که وی از الزامات اجتماع شهری می داند را ندارند.

این رویکردهای اروپا توسط ابو لقاد یا محمد توکلی ترقی مورد انتقاد قرار گرفته

اما چیزی که روشن است ان است که بین آرمانشهر ابن خلدون در جامعه سنتی انروز که دین اسطوره اصلی بود و آرمانشهر های مدرن که علم و عقل اسطوره های جدیدند (نخبه گرا) و آرمانشهرهای پسا مدرن که در واقع دیگربه معنی قبل وجود ندارند (نگاه کنید به شهر ایده آل لینچ مثلا) تفاوت های زیادی است.

مامفرد کتابی دارد به نام اتوپیا فکر کنم خیلی به دردتان بخورد.

ناشناس گفت...

ممنون از اینکه مرا مطلع کردید .اما بیشتر ممنون از این که مرا با وبلاگتان اشنا کردید.بعید می دانم مقاله یه آدم هنری در فصلنامه شهرسازی چاپ شود؟ چرا که علاقه ام به فضای شهری از جنس تجربه زیسته است وگرنه حرف درست و حسابی پشت آن نیست. به گمانم از منظر جامعه شناسی بر روی حوزه مورد علاقه شما دکتر عباس کاظمی کار کرده است. به آرشیو وبلاگ جامعه شناسی و زندگی روزمره سری بزنید.

ناشناس گفت...

یک دوست
مرتضی عزیز
نه فقط "فضای شهری" بلکه "فضای معماری" _ بعذن میتوان برسر این دو مفهوم واینکه چه هستند وآیا واقعن تفاوتی دارند گفتگو کرد _ نیز نمی توان به فضای فیزیکی تقلیل داد {عین هبارت شما زیرا با اینکه عین عبارت را صحیح نمی دانم اما با مفهوم مورد اشاره شما از این عبارت موافقم }.
اما موضوع بحث این نیست. موضوع این است که رویکردهای مورد استفاده شما عناصر اساسی کافی برای تبدیل به یک تا تعدادی "قاعده کلی تجربی " را در اختیار نمی گذارند. و چنین قصدی را نیز ندارند.اساسی ترین مشکل این رویکرد این است که با نگاه استقرایی دچار تعمیم غلط و ذلبخواهی است. و با نگاه قیاسی فاقد اصول موضوعه مشخص لذا استنتاج قیاسی معتبری نیز نمی توان انجام داد.{البته فوکو و دی سرتوو...در چهارچوب نظری مشخصی کار میکنند و دقیقن مشکل در همینجاست }

ناشناس گفت...

یک دوست
ادامه
مشکل در اینجاست که علیرغم اینکه در چهرچوب نظری مشخصی کار میکنند اما از ارئه استدلال و بحث معتبر استقرایی و یا قیاسی برای باور های حکمی خود طفره میروند و یا خودداری میکنند.و در عوض به روش "تسری " روی میاورند. چیزی شبیه روش متکلمان و خطیبان.و در نتیجه مخاطبین ایشان نه ذهن های مبتنی بر منطق و استدلال که اذهان مبتنی بر احساسات و عواطف است. مصداق ها و نشانه ها نیز از {زندگی روزمره " و بقولی "تجربه زیسته" انتخاب میشود.
بنابراین این رویکرد ابدن سودای تبدیل شدن به نظام منسجم نظری برای ساختن {چه کالبدی و چه اجتماعی} ندارد.این رویکرد صرفن در پی ترویج و تسری نوعی روحیه مقاومت و رام نشدن و در بعد منفی ان عدم همکاری است..

Morteza Mirgholami گفت...

دوست عزیز سلام

بله همانطور که اشاره کردید این وبلاگ بیشتر هدف آشنا کردن خوانندگان غالبا معمار و شهرساز را مباحث میان رشته ای و فرهنگی دارد. اگر شرایطش پیش آید البته گهگاه از توصیف صرف تئوریها می توان عبور کرد و آنها را بسته به متن و جایگاه های متفاوت بازتعریف کرد.

مثلا بر خلاف شهرهای غربی با ساختار کاپیتالیستی مفاهیم استراتژی-تاکتیک دی سرتو یا سلطه و قدرت فوکو در زمینه اجتماعی فرهنگی ما تعریف متفاوتی پیدا می کنند.

بر خلاف سلطه پنهان اینجا سلطه آشکار است. بر خلاف فضای کالازده روان و منظم شهر غربی اینجا فضاها آشفته و در خدمت عوامل دیگری هستند.

البته مراد فوکو از قدرت هم صرفا وجه منفی آن نبوده. قدرت می تواند چیز مثبتی باشد که به ساز و کار اجتماعی سر وشکل بدهد. این امر حتی در دیدگاههای معلم معنوی وی نیچه هم قابل رد یابی است

هر چند فوکو شاید راهکاری ارائه نکند و صرفا وجوداین نظام های سلطه را به ما گوشزد کند اما این چیزی از ارزش کار فکری او کم نمی کند. بخصوص در این دنیایی که علیرغم این همه قیل و قال فلسفی در غرب هنوز امثال بوش و ...اند که برای جان و مال مردم کشور دیگری تکلیف تعیین می کنند آنهم با توجیهات عقلانی

به قول یکی از دوستان
غروب انسانیت در غرب بقدری جدی است که فیلسوف های غربی از حالا ساکنین مدرن غرب را «مابعد انسان» نامگذاری کرده اند

ناشناس گفت...

ادامه
برمیگردم به فضای شهری و معماری و ...فضای اول و فضای دوم مورد اشاره شما در این پست.
مباحث مربوط به "انطباق پذیری " و "انعطاف پذیری } در طراحی فضاهای عملکردی _ مجادلات مربوط به تزیینات _ مباحث ساخت سریع و پیش سازی _ و بحث های خاص تری نظیر تداوم و پیوستگی فضایی _ عرصه بندی _ و همینطور ارزان سازی و تولید انبوه مسکن و .... بحث هایی هستند که همگی بیش از یکصد سال در ادبیات معماری و استراتژی های طراحی قدمت دارند. این مباحث ناشی از وسوسه های فورمالیستی نبوده اند و دقیقن رویکرد های اجتماعی _اقتصادی پشتوانه نظری انهاست. رویکرد هایی در جهت گسترش رفاه احاد جامعه در زمینه بهره برداری از فضای ساخته شده در مقیاس خرد و کلان بوده است.
نتیجه اینکه ادعای عدم توجه معماران و شهرسازان به زمینه های اجتماعی _اقتصادی فعالیت حرفه ای شان مردود است.
اینگونه ادعا ها در واقع ریشه در مسایلی دارد که در کامنت قبل به ان اشاره کردم و اساس و پایه مستدلی ندارد.

ناشناس گفت...

حریک دوست
نهایتن اینکه فضای دوم مورد اشاره در این پست ضد و در تقابل فضای اول نیست. و نبوده است.
ادعای تقابل دو فضا ی استعاری این پست با تمام حسن نیت مستتر در ان . یک اشتباه مهم تحلیلی است.
این فقط دو سطح متفاوت برخورد با یم مسئله است.
معماران طراحان شهری و برنامه ریزان علیرغم اشتباهات یا نواقص مصداقی قابل مشاهده {که موضوع دیگریست.} اصولن و در اساس به این تفاوت سطح برخورد آگاه بوده اند و دقیقن به همین خاطر الگوهای رفاه _بهداشت _ ارزانی _ و مشارکت را توصیه کرده و مد نظر قرار داده اند.الگو هایی که با افزایش "اختیار" و حق انتخاب به طیف بیشتری از افراد جامعه فرصت "تجربه اجتماعی" و {بروز استعداد های فردی} که مولد انواع احساسات و عواطف انسان هاست میدهد.
باید عرض کنم این فوکو و دوسرتو و .... نیستند که ما را با امکانات معماری و شهرسازی در زمینه روابط اجتماعی و شکوفایی های فردی اشنا کردند بلکه این همیت و علاقه مندی و تجربیات یکصدساله معماران و طراحان شهری است که قابلیت های اجتماعی فضاهای طراحی شده را اشکار کرده است.

Morteza Mirgholami گفت...

سلام
فکر می کنم اینطور بحث کردن اگر چه مفید است اما ما را به جایی نمی رساند غیر از اینکه من مجبور شوم مثلا به جای پنج خط نوشته در هر پست یک مقاله تمام و کمال بنویسم تا هیچ سو تفاهمی پیش نیاید.

بله کاملا درست است این دو فضا ابعاد مختلفی از یک پدیده اند یعنی شهر. در ادبیات مربوط به مطالعات شهری (نه صرفا شهرسازی) هم به انواع و انحا مختلف دیده شده. عده ای بافت شناسی و ریخت شناسی را ملاک قرار داده اند و عده ای زندگی و جنب و جوش شهری برخی به ابعاد زیبایی شناسانه و نمادشناسی شهری پرداخته اند و برخی از دریچه اقتصاد و یا حمل و نقل کالا ها و خروجی ها .

فکر می کنم بحثهایی که مثال زدید:

فضاهای عملکردی _ مجادلات مربوط به تزیینات _ مباحث ساخت سریع و پیش سازی _ و بحث های خاص تری نظیر تداوم و پیوستگی فضایی _ عرصه بندی _ و همینطور ارزان سازی و تولید انبوه مسکن

صرفا بخشی از حوزه مطالعات شهری را در بر می گیرند.

شاید دیدن این کتابها کمی نگاهتان را به حوزه معماری و شهرسازی که دیگر صرفا تقلیل یافته به سرپناهی برای زندگی یا محلی برای کار و. تفریح نیستند عوض کند

در معماری همانقدر که مباحث استاتیک و مسکن و سازه و اقلیم و .. مهم اند مباحثی نظیر معنا سمبول قدرت هویت و....نیز حائز اهمیت اند و به همین دلیل تئوریهای کسانی چون دریدا فوکو هایدگر دلوز و ... وارد بحثهای معماری وشهرسازی شده اند.و صرفا انچه منظور شما - احتمالا- مفید بودن و عملکردی بودن معماری و شهرسازی است ملاک نیست.

فوکو و دی سرتو هم بخشی از بسیاری دیگر اندیشمندانی هستند که تئوری شان صرفا بخشی از پدیدهای شهری یا معماری را توضیح می دهد. لزوما نباید انتظار داشته باشیم تئوری آنها همه مشکلات جوامع در حال توسعه را حل کند.

نگاه کنید به کتابهای

Philosophical streets : new approaches to urbanism / edited by Dennis Crow.

Rethinking architecture : a reader in cultural theory / edited by Neil Leach

نظریه های پسامدرن در معماری
کیت نزبیت، محمدرضا شیرازی (مترجم)

Morteza Mirgholami گفت...

چیزی که فراموش کردم بگویم اینکه دی سرتو از شهر مدرن و کاپیتالیستی در اینجا سخن می گوید و الا پر واضح است که درشهرهای گذشته ما این تقابل بین فضای شهری تقلیل یافته به نقشه های دو بعدی و سرمایه از یکسو و فضای حامل زندگی و تعاملات روزمره محلی از اعراب نداشت.

لوفبر این سه پرده فضا که وی نیز معتقد بود که همپوشانی انها بر هم است که فضا را می سازد به سه
گروه تقسیم می کند:
1-Spatial parctices
2-space of representations
3- Representational space
رجوع کنید به فکوهی- ناصر
انسان شناسی شهری

ناشناس گفت...

یک دوست
مرتضی عزیز
بطور مشخص و واضح در این پست چند تفابل عنوان شده بود
1_تقابل دیدگاه معماران.طراحان شهری و برنامه ریزان با نگاه تجربه روزمره در سطح خیابان ها:{..سطح خيابانها نقطه مقابل نگاهي ديگر به شهر است كه مورد علاقه سازندگان فضا طراحان شهري وبرنامه....}
2_تقابل درروش توصیف و تصویر معماذان و طراحان شهری و برنامهریزان.{...پرسپكتيوها بوها نگاهها رنگها صداها و .... در اين فضاي دوم خبري نيست. در عوض فضا به خطوط و ضخامت قلمهاي مختلف نقشه ها و رنگهاي كاربري اراضي تقليل مي يابند....}
و در ادامه با اشاره به توصیف دوسرتو به تقابل ضمنی افراد عادی به عنوان حکومت شوندگان و عوامل سلطه و کنترل و ایجاد ساختار های تحمیلی به خنوان حکومت کنندگان عملن معماران و طراحان شهری و برنامه ریزان شهری را در جایگاه مشخصی قرار دادید.

تحلیل شما از کارکرد معماران طراحان شهری و برنامه ریزان شهری در سازمان روابط اجتماعی بدلایل ذیل قابل قبول نیست.
1_توصیف دوسرتو از نهاد های کنترل و مقاومت روزمره اصولن متوجه معماران و طراحان شهری و .. به عنوان یک طرف قضیه نیست.
2_تمایز مفهئمی دوسرتو یک مشاهده هنحاری است. نه پشتوانه استقرایی دارد و نه پشتوانه قیاسی.
3_ رابطه اجتماعی معماران طراحان شهری و برنامه ریزان شهری با فعالیت ها و رفتار افراد جامعه رابطه کنترلی و شکل دهی {از انواع سلطه } نیست. بلکه رابطه ای خدماتی و اماده سازی محیط برای سهولت فعالیت ها {از انواع همکاری} است.
4_آنچه خطوط .نقشه ها وسایر علائم نقشه ها انجام میدهند {علائم قراردادی انتقال و بیان اطلاعات} از لحاظ کارکرد مشابه همین نوشته های من وشما {علائم و قرارداد های انتقال اطلاعات } است. نه کمتر و نه بیشتر.
بوها صداها شادی ها و غم ها نیز مانند نوشتار ها تصویر ها و دیاگرام ها و در حدود مقیاس و ظرفیت خود کارکرد دارند.نتیجه اینکه تصور چنین مقابله هایی نیز بی معنی است.


مرتضی عزیز
انسان شناسی انسان شناسی همچنان علم ضعیفی است. نوجوان است. هنوز مشغول تولید گزاره های توصیفی است. انسان شناسی شهری در بین موضوعات انسان شناسی بدلیل مقیاس بزرگ شهر و نوجوان بودن انسان شناسی حوزه ضعیف تری از مباحث ضعیف {علمی} انسان شناسی است. لذا هنوز قادر به تولید گزاره ها وپیش بینی های معتبر علمی نیست.بنابراین بهتر نیست بجای تزریق گزاره ها و احکام غیر معتبر و صرفن توصیفی فعلی که فقط مایه اغتشاش مفهومی در حرفه شده و علم انسان شناسی را نیز به مسیر غلط می اندازد به ارزیابی گزاره های توصیفی و هنجاری انسان شناسان در مورد موضوع پرداخته شود و از خلط مبحث خودداری گردد؟

Morteza Mirgholami گفت...

دوست عزیز

نمی دانم رشته تخصصی شما چیست و از چه دریچه چه تئوریهای به شهر و مباحث شهری نگاه می کنید ولی تا به اینجا به نظر من نگاهتان نسبت به مباحث شهرسازی و شهری کمی حذف کننده
exclusive
و محدود به نظر می رسد. این که فرموده اید :

رابطه اجتماعی معماران طراحان شهری و برنامه ریزان شهری با فعالیت ها و رفتار افراد جامعه رابطه کنترلی و شکل دهی {از انواع سلطه } نیست. بلکه رابطه ای خدماتی و اماده سازی محیط برای سهولت فعالیت ها {از انواع همکاری} است

طبق چه نوع نگاهی- بر اساس کدام تئوری ها _ در چه زمینه ای - در چه شهری و در کجا می گویید؟

اگر این طور بود که خروار ها کتاب در باب خطرات خصوصی سازی فضاهای شهری و مراکز خرید در شهرهای اروپایی و آمریکایی و تاثیری که
نظام اقتصادی به طور پنهان و غیر مستقیم بر
قوانین شهرسازی و برنامه ریزی می گذاشت نوشته نمی شد از کتاب کلاسیک جین جاکوبز گرفته تا کتابهای مایکل سورکین که اتفاقا تهران هم آمده بود
تا کتابهای امثال مایکل دیر و سوجا و تریفت در باب
Gated communities
و
fortified LA
و .....

بله برای شهرهای ما با اقتصادی دولتی و با این زمینه فرهنگی اجتماعی شاید آنچه نیاز است نظم و و خدمات باشد که تازه این هم قابل تعمیم نیست.

ذهنیت مثلا طراحان پارک ما تا همین چند وقت پیش گذاشتن یک فنس و کلی نگهبانی برای هر پارک بود (هست؟)
شاید بگویید این برای امنیت پارک بهتر است اما همواره این خطر هست که پدیده ها را taken for granted
ببینیم و اصلا متوجهشان نباشیم. درست مثل رفتار مردم در خیابانهای امروز شهرهایمان. تا زمانی که به چند شهر دیگر در دنیا سفر نکنیم متوجه تفاوتها و شباهتهای فرهنگی نخواهیم شد.

این که به این سهولت رشته ای چون انسان شناسی شهری را به دلیل جوان بودن (چند سال ؟) فاقد اعتبار لازم برای ارجاع می دانید برای من تعجب آور است.

به هر حال من انسان شناس شهری نیستم که بخواهم از آن دفاع کنم ولی متاسفانه گویا بر خلاف ما معماران و شهرسازان (حداقل این حقیر) که با روی بازتری به سراغ دیگر رشته ها و حوزه ها می رویم سایر رشته ها چندان با آغوش باز مباحث ما را نمی پذیرند و مایل اند ما را به حد همان خدماتی های شهرداری و عمله بناهای قدیم تقلیل دهند
(این بخش البته شوخی بود :)

مجددا برای اینکه خاطر نشان کنم
دیدتان نسبت به طراحی شهری و مباحثی که امروز در این رشته در دانشگاههای دنیا مورد بحث قرار می گیرد و این حرفتان:

رابطه اجتماعی معماران طراحان شهری و برنامه ریزان شهری با فعالیت ها و رفتار افراد جامعه رابطه کنترلی و شکل دهی {از انواع سلطه } نیست.


نظزتان را به فقط یکی از مقالات جلب می کنم و دیگر سرتان را به درد نمی آورم

Autocratic Control and Urban Design: The Case of
Tehran, Iran

SANJOY MAZUMDAR

ABSTRACT In this paper, I present a historical analysis of the urban design and form of the city of Tehran, examining its origin, development and urban renewal schemes. On the basis of this case-study, I describe the concept of `autocratic control’ and point out
how decisions, actions and interventions by a person with near-unlimited power
transformed the city’s morphology. I then present a typology of autocratic control and
delineate the workings of the different kinds of autocratic control, including examples
from other contexts. In conclusion I offer some ideas about the relevance of the concept
to other cultures, situations and times.
Introduction
This paper focuses on the `autocratic control’ of urban form. It points out how
power, decision making and ideology affect the growth, morphology and
fortunes of a city. It presents a historical narrative, beginning by tracing the
growth, development and transformation of the city through successive monarchial
regimes, examining in detail the ways in which the concept of `autocratic
control’ has been expressed in the physical design, building style, layout and
image of the city. This is followed by a typology of different kinds of autocratic
control and their modes of operation. The paper then concludes with a discussion
on the wider relevance and transferability of this concept.
Many institutional and other factors exercise in¯ uence over, and moderate the
morphology of, a city. These in¯ uences I label `controls’ . Controls, then, are the
forces that affect, limit, push, pull and restrict the freedom of action of people
with respect to their activities affecting the city. Control can be derived from,
and be closely linked to, the political, administrative, social and religious
structure of society.

در مورد موضوع دی سرتو و کانسپت سیتی هم رجوع کنید به مقاله
Metropolis: The city as text

by James Donald
in Social and cultural forms of modernity, edited by Robert Bocock and Kenneth Thompson, 1992

پایدار باشید