برای ضیافت نهم به میزبانی محمدرضا منعام و فرناز ضرابیان: حس مکان در فضاهای شهری
واژه مکان یا place چندی است که جایگاه ویژه ای در ادبیات مطالعات شهری , جغرافیای شهری, منظر فرهنگی , معماری و حتی جامعه شناسی شهری و روانشناسی محیطی پیدا کرده است. اما مشابه بسیاری از واژه های دیگر چون منظر یا محیط اجماع کاملی بر سر تعریف این واژه و خصوصیاتی که یک فضای شهری را به مکان مبدل می کنند هنوز وجود ندارد و هر یک از این حوزه ها از ظن خود یار این مفهوم شده اند. بر اساس مدل پانتر یک مکان شهری حاصل انطباق سه لایه مختلف فضای فیزیکی , فعالیتها و تصویر یا برداشت کاربران از فضا می باشد. این تعریف با سه گانه فضایی لفور Lefebvre یعنی فضای انگاشت شده برداشت شده و زیست شده نیز مطابقت دارد.
به عبارتی این استفاده و از آن خود سازیappropriation کاربران (چه بواسطه استفاده ای که از فضا می کنند و چه بواسطه معنایی که به فضا الصاق ascribe می کنند) است که یک فضای شهری را به مکان تبدیل می کنند. حس مکانsense of place واژه دیگری است که به اعتقاد هیدن Hayden به اندازه مکان مبهم است که گاه از جایگاه نوعی مفهومی زیبایی شناسانه و گاه از منظرشخصیتی که یک مکان location داراست تعریف شده. مکان همچنین در برخی دوره های تاریخی بر نوعی مالکیت یک گروه یا طبقه خاص بر قطعه ای از فضا یا زمین دلالت داشته. تفاوت بین دو واژه house و home را می توان از این منظر تعریف کرد. House دلالت بر فضای زندگی به مثابه نوعی کالا و ساختمان می کند حال آنکه home مفهومی شخصی شده تر و گاها به جای واژه مکان نیز می نشیند.
حال سوالی که می تواند مطرح شود این است که اگر ویژگیهای یک مکان در تصورات خاطرات و احساساتی که کاربران به یک فضا الصاق می کنند و نتیجتا می توان به اندازه کاربران مکان داشته باشیم چه مابه ازایی برای طراحان شهری باقی خواهد ماند و اصولا آیا طراحان و برنامه ریزان شهری در جایگاهی هستند که بتوانند کیفیاتی اینچنینی را باز تولید کنند یا به قول معروف به مکان سازی place-making دست بزنند. آیا می توان قائل به وجود چیزی به اسم نا مکان یا آنچه Relph رلف placelessness –نامکانیت می نامد شد؟
از منظر تئوری فضایی لفور یا جغرافی دانان نئومارکسیستی چون هاروی و کاستلز منطق بازار آزاد یا سرمایه داری با رویکردشان به فضا به عنوان کالای تجاری در خدمت انباشت سرمایه capital accumulation به تولید فضاهای شهری عمومی و جذابیت های توریستی و حومه های مسکونی به عنوان ساز و کار این منطق می پردازند غافل از اینکه در دل خود نوعی آنتی تز را می پرورند و آن هم مقاومت ساکنین این حومه ها و کاربران در برابر تغییر و دخل و تصرف در حوزه زندگی و فضاهای که به نوعی به آنها هویتی خاص و احساس تعلق می بخشند می باشد.
کاستلز از دو واژه فضای جریان و فضای مکان space of flow and space of place برای اشاره به این تضاد درونی استفاده می کند. Space of flow را می توان به مثابه دالانهایی (کریدور) دانست که اطلاعات سرمایه و مسافرین را از جایی به جای دیگر و از مکانی به مکانی دیگر منتقل می کند. فرودگاهها, بزرگراها, ترمینالها, مالها و مراکز خرید, پارکینگها, کارخانجات, دیزنی لند ها, برجهای تجاری و ...و آنچه در مجموع رم کول هاوس از آن با عنوان شهر جنریک نام می برد به نوعی نماینده چنین نامکانهایی هستند.
تعلق به مکان یا place attachment از دیگر واژه هایست که همراه با حس مکان امروزه وارد ادبیات رشته های مختلف شده. روانشناسان محیطی تعلق به مکان را حاصل نوعی فرایند روانشناسانه می دانند که هم نوعی پاسخ بیولوژیک به محیط اطراف از طریق حواس پنجگانه را شامل می شود و هم نوعی تولید فرهنگی است که در ارتباط شخص با محیط فیزیکی و نیز روابطش با دیگر کاربران فضا و اعضای اجتماعات مختلف شکل می گیرد.
از دیگر حوزه های که با مفهوم مکان سر وکار دارند می توان به مطالعات مناظر فرهنگی اشاره کرد که هنوزاز اقبال لازم در سیستم آموزشی مطالعات شهری کشورمان برخوردار نگشته اند. مناظر فرهنگی که از محیطهای طبیعی و انسان ساخت تشکیل یافته اند به اعتقاد هیدن معانی به مراتب خاص تری از مکان را در بر می گیرند اما در مطالعات اولیه این حوزه نیزتوجه کافی به ابعاد سیاسی مکان نشده است.
اما آیا یک مکان می تواند تحت تاثیر فضاهای یکجورساز جریان به نامکان تبدیل شود؟
به اعتقاد برخی به جای استفاده از واژه هایی چون نا-مکان یا برهوت شهری شاید بهتر باشد از واژه مکان بد استفاده کرد چون به هر حال نا مکان ها نیز کیفیات خاص خود را دارا هستند. به علاوه منطق بازار آزاد بهترین مکانها را هم می تواند تهدید کند. منحصر به فرد ترین مکانهای شهری و جذابیت های توریستی از آبشار نیاگارا گرفته تا میدان نقش جهان و ماسوله و ابیانه... نیز می توانند به صورت فضاهای قابل مصرف بسته بندی شده و در صنعت توریسم مضمحل شوند. اینجاست که واژه Authenticity یا آنچه از آن به اصالت تعبیر می شود اهمیت شایانی می یابد. مفهومی که تفاوت میان تجربه بکر و اصیل یک مکان را از تجربه بازتولید شده و مصنوعی اش متمایز می کند. آنچه تجربه دیدن برج ایفل را از مدل بازسازی شده اش در لاس وگاس یا تجربه مواجه با عظمت و والایی sublime یک گراند کانیون را در صبحی دل انگیز از تجربه دیدن این منظر طبیعی در قالب تورهای توریستی و توضیحات کسل کننده مسئول تور متمایز می کند!
به عبارتی این استفاده و از آن خود سازیappropriation کاربران (چه بواسطه استفاده ای که از فضا می کنند و چه بواسطه معنایی که به فضا الصاق ascribe می کنند) است که یک فضای شهری را به مکان تبدیل می کنند. حس مکانsense of place واژه دیگری است که به اعتقاد هیدن Hayden به اندازه مکان مبهم است که گاه از جایگاه نوعی مفهومی زیبایی شناسانه و گاه از منظرشخصیتی که یک مکان location داراست تعریف شده. مکان همچنین در برخی دوره های تاریخی بر نوعی مالکیت یک گروه یا طبقه خاص بر قطعه ای از فضا یا زمین دلالت داشته. تفاوت بین دو واژه house و home را می توان از این منظر تعریف کرد. House دلالت بر فضای زندگی به مثابه نوعی کالا و ساختمان می کند حال آنکه home مفهومی شخصی شده تر و گاها به جای واژه مکان نیز می نشیند.
حال سوالی که می تواند مطرح شود این است که اگر ویژگیهای یک مکان در تصورات خاطرات و احساساتی که کاربران به یک فضا الصاق می کنند و نتیجتا می توان به اندازه کاربران مکان داشته باشیم چه مابه ازایی برای طراحان شهری باقی خواهد ماند و اصولا آیا طراحان و برنامه ریزان شهری در جایگاهی هستند که بتوانند کیفیاتی اینچنینی را باز تولید کنند یا به قول معروف به مکان سازی place-making دست بزنند. آیا می توان قائل به وجود چیزی به اسم نا مکان یا آنچه Relph رلف placelessness –نامکانیت می نامد شد؟
از منظر تئوری فضایی لفور یا جغرافی دانان نئومارکسیستی چون هاروی و کاستلز منطق بازار آزاد یا سرمایه داری با رویکردشان به فضا به عنوان کالای تجاری در خدمت انباشت سرمایه capital accumulation به تولید فضاهای شهری عمومی و جذابیت های توریستی و حومه های مسکونی به عنوان ساز و کار این منطق می پردازند غافل از اینکه در دل خود نوعی آنتی تز را می پرورند و آن هم مقاومت ساکنین این حومه ها و کاربران در برابر تغییر و دخل و تصرف در حوزه زندگی و فضاهای که به نوعی به آنها هویتی خاص و احساس تعلق می بخشند می باشد.
کاستلز از دو واژه فضای جریان و فضای مکان space of flow and space of place برای اشاره به این تضاد درونی استفاده می کند. Space of flow را می توان به مثابه دالانهایی (کریدور) دانست که اطلاعات سرمایه و مسافرین را از جایی به جای دیگر و از مکانی به مکانی دیگر منتقل می کند. فرودگاهها, بزرگراها, ترمینالها, مالها و مراکز خرید, پارکینگها, کارخانجات, دیزنی لند ها, برجهای تجاری و ...و آنچه در مجموع رم کول هاوس از آن با عنوان شهر جنریک نام می برد به نوعی نماینده چنین نامکانهایی هستند.
تعلق به مکان یا place attachment از دیگر واژه هایست که همراه با حس مکان امروزه وارد ادبیات رشته های مختلف شده. روانشناسان محیطی تعلق به مکان را حاصل نوعی فرایند روانشناسانه می دانند که هم نوعی پاسخ بیولوژیک به محیط اطراف از طریق حواس پنجگانه را شامل می شود و هم نوعی تولید فرهنگی است که در ارتباط شخص با محیط فیزیکی و نیز روابطش با دیگر کاربران فضا و اعضای اجتماعات مختلف شکل می گیرد.
از دیگر حوزه های که با مفهوم مکان سر وکار دارند می توان به مطالعات مناظر فرهنگی اشاره کرد که هنوزاز اقبال لازم در سیستم آموزشی مطالعات شهری کشورمان برخوردار نگشته اند. مناظر فرهنگی که از محیطهای طبیعی و انسان ساخت تشکیل یافته اند به اعتقاد هیدن معانی به مراتب خاص تری از مکان را در بر می گیرند اما در مطالعات اولیه این حوزه نیزتوجه کافی به ابعاد سیاسی مکان نشده است.
اما آیا یک مکان می تواند تحت تاثیر فضاهای یکجورساز جریان به نامکان تبدیل شود؟
به اعتقاد برخی به جای استفاده از واژه هایی چون نا-مکان یا برهوت شهری شاید بهتر باشد از واژه مکان بد استفاده کرد چون به هر حال نا مکان ها نیز کیفیات خاص خود را دارا هستند. به علاوه منطق بازار آزاد بهترین مکانها را هم می تواند تهدید کند. منحصر به فرد ترین مکانهای شهری و جذابیت های توریستی از آبشار نیاگارا گرفته تا میدان نقش جهان و ماسوله و ابیانه... نیز می توانند به صورت فضاهای قابل مصرف بسته بندی شده و در صنعت توریسم مضمحل شوند. اینجاست که واژه Authenticity یا آنچه از آن به اصالت تعبیر می شود اهمیت شایانی می یابد. مفهومی که تفاوت میان تجربه بکر و اصیل یک مکان را از تجربه بازتولید شده و مصنوعی اش متمایز می کند. آنچه تجربه دیدن برج ایفل را از مدل بازسازی شده اش در لاس وگاس یا تجربه مواجه با عظمت و والایی sublime یک گراند کانیون را در صبحی دل انگیز از تجربه دیدن این منظر طبیعی در قالب تورهای توریستی و توضیحات کسل کننده مسئول تور متمایز می کند!
ادامه دارد...
Altman, I. and Setha M. Low. (1992). Place attachment. New York: Plenum Press.
Hayden, D. (1995). The power of place: urban landscapes as public history. Cambridge: MIT Press.
Relph, E. C. (1976). Place and placelessness. London: Pion.
Altman, I. and Setha M. Low. (1992). Place attachment. New York: Plenum Press.
Hayden, D. (1995). The power of place: urban landscapes as public history. Cambridge: MIT Press.
Relph, E. C. (1976). Place and placelessness. London: Pion.
۱ نظر:
سلام آقای دکتر.
داشتم تونت واسه موضوع تحقیقم توی درس نظریه ها (مکان و مکان سازی)تو نت چرخی می زدم. گفتم به وبلاگتون یه سری بزنم سلامی عرض کنم و عید رو تبریک بگم! روز سوم عید و مشق های ما ! عیدتون مبارک.
ارسال یک نظر